چکیده:
یکی از دغدغههای فلاسفه و حکما تشریح و تبیین چیستی خیال، جایگاه و کارکرد آن در ارتباط با انسان و هستیشناسی، بوده است. افلاطون اولین فیلسوفی است که برای خیال مرتبة معرفت شناسی قائل شد و با تقسیم جهان به دو عالم معقول و محسوس، مرتبة شناخت خیال را مختص عالم محسوس دانست. مولوی هم در جای جای مثنوی به خیال، اقسام آن، جایگاهش در شناخت و معرفت انسان اعم از امور عینی و ماورائی و تأثیرات متعددی که بر جسم، روان و کمالات روحی فرد میگذارد، پرداخته است؛ بنابراین این جستار درصدد است تا به مقایسة خیال از دیدگاه این دو بپردازد. برای نیل به این هدف ضمن استفاده از روش توصیفی- تطبیقی، نخست، تعاریف خیال از نظر مولوی در مثنوی و نظریات افلاطون بررسی، سپس شباهتها و تفاوتهای دیدگاههای این دو نشان داده شده است. نتیجه اینکه دیدگاههای آنان از جهت غیر واقعی بودن و سایه بودن جهان و پدیدهها، ارتباط تقلید و خیال، محدود و ناقص بودن ابزار خیال برای درک واقعیت و اینکه این نحو ادراک متعلق به عموم مردم است، به هم شبیه و در مواردی مانند قدرت خیال، جایگاه معرفتی خیال، معنی و تأثیر خیال متفاوت است.
Describing and explaining the nature of imagination and its function with regard to human being and ontology has always been one of the preoccupations of philosophers and thinkers. Plato is the first philosopher who considered an epistemological status for imagination and، by dividing the world into the world of reason and world of senses، he ascribed the knowledge of imagination to the world of senses. In different parts of Mathnavi، Molavi، the great Muslim-Iranian mystic، has paid much attention to imagination، its types، its status in the Knowledge of Man (both physical and metaphysical affairs) and its various influences on the body، soul and mental states of any individual. Thus، the present article aims to compare the concept of imagination in the view of the two thinkers. For reaching such aim، while using a descriptive-comparative method، first، the definitions of imagination in Mathnavi and Plato’s ideas are investigated and، then، the similarities and differences of the two views are shown. The conclusion is that their ideas are similar with regard to unreality and shadowiness of the world and phenomena، the relation between imitation and imagination، deficiency and restrictions of imagination for understanding the reality، whereas their ideas are different regarding the power of imagination، its epistemological status and the meaning and influence of it.
خلاصه ماشینی:
خیال علاوه بر آن که از دید حکما، از ابزارهای شناخت و کسب معرفت محسوب میشود، از مفاهیم کلیدی در عرفان و ادبیات ما هم به شمار میآید؛ بنابراین از آن جایی که اولا: مثنوی مولوی در میان آثار عرفانی، اثری جامع و کامل محسوب میشود و منبع و الهام بخش ادبیات عرفانی وحتی فرهنگ و طریقت صوفیانة پس از خود به حساب میآید و ثانیا در لابهلای ابیات مثنوی بسیار حکیمانه، به این مبحث پرداخته شده است، منبع مهمی در بررسی این موضوع فلسفی در حوزة ادبیات است؛ شاهد زیر که درمورد تقسیم بندی حسهای دهگانه آورده شده، مصداق این ادعاست: پنج حسی از برون مأسور او پنج حسی از درون مأمور او (مولوی، 1384: 1/ 3576) که بوضوح میتوان تقسیم حسها را به درونی و بیرونی در این بیت مشاهده کرد.
در مورد دوم، افلاطون تحت تأثیر عقیدة سقراط در باب معرفت برای تشخیص مصداق معرفت دو نکته را مورد توجه قرار داده است: اول شرط لازم معرفت خطاناپذیری و مطابقت با متعلق است؛ لذا اگر کسی به گمان خود چیزی را بداند؛ ولی در عین حال، چنین علمی با معلوم، مطابق نباشد نمیتوان گفت وی «عالم» است؛ دوم آن که معرفت باید درباره «آنچه هست» باشد؛ یعنی معرفت به «نیست» و به «آنچه درحال شدن» باشد، تعلق نمیگیرد، چون عدم که وجود ندارد و چیز در حال شدن هم واقعیت موهوم است پس هرحالتی از ذهن که نتواند واجد این دو خصیصه باشد، معرفت حقیقی نیست (کاپلستون،1352: 1/ 178).