چکیده:
فخر، قدمتی به درازنای عمر و زندگی بشر دارد و دلبستگیهای انسان را به ابراز وجود و زیباییپرستی و خوددوستی نشان میدهد. شاعر در شعر فخر به تمام داشتههای خود میبالد. بالیدن به باورهای دینی و دانش ویژه، یکی از محورهای فخر شاعران است.نوع ویژهای از فخر دینی با امور معنوی و اشراقی از نوع والای آن یعنی تقرب به محبوب حقیقی و یکی شدن با او در ارتباط است. این نوع فخر، «فخر قدسی» نامیده میشود. خاستگاه این نوع فخر، قلب پاک و مطمئن و تسلیم محض بودن در برابر محبوب حقیقی است.در این پژوهش، پس از مقدمهای دربارة فخر و تبیین فخر قدسی، نمونههایی از این نوع فخر در چهار محور فخر به ارتباط با پروردگار، فخر به ارتباط با پیامبر(ص)، فخر به حب مطلق، و فخر به خویشتن، در دیوان ابنعربی مورد برسی و تحلیل قرار گرفته است، و پس از بررسی، نتیجة به دست آمده نشان از آن دارد که ابنعربی به امور معنوی و اشراقی از نوع والای آن یعنی تقرب به محبوب و یکی شدن با او نظر دارد و انگیزة فخر قدسی او، نشان دادن جایگاه انسان و ارتباط او با حقیقت مطلق است.
The history of egotism is as long as human`s life. It shows that human being is interested in self-love which is expressing and praising his beauty. In the “poem of egotism”، the poet appreciates all his properties. One of the fundamental topics in the poem of egoism is praising religious beliefs and specific knowledge.
One of the specific types of religious egotism is related to highly spiritual affairs، which are approaching God and unifying Him. This kind of egoism، entitled as “Holy Egotism”، is aroused from a pure heart that is confident and submissive to God.
After a glance at Ibn ‘Arabi`s life and an explanation about holy egoism، the present article scrutinizes instances of four types of holy egoism in Ibn ‘Arabi`s Diwān; egoism on relationship with God، relationship with Prophet، total love، and self-love. The results indicate that Ibn ‘Arabi concerns about highly spiritual affairs which are approaching God and unifying Him. It is also found out that when writing poems of egoism، Ibn ‘Arabi was aimed at showing human’s status and his relationship with sheer truth.
خلاصه ماشینی:
"سپس با صراحت اعلام میکند که آن خداوند است که مقامش والاست و اسرار را به هر کسی از ما که بخواهد میبخشد و در پایان سؤال میکند: آیا ما از آن مردانی نبودیم که کبوتران سپید در شاخسارهای درختان کهن آرزوها، نغمههای ما را میسرودند؟ خلاصة کلام شاعر در آن باره چنین است: نحن حزب الله من یلحقنا جدنا جد و جد هزلنا أشهد الأسرار من أحبابـه من یشاء و لها أشهدنا فمتی أدرککم فینا عمـی سائلوا عنا الذی یعرفنـا ذاکم الله عظیم جده یمنح الأسرار من شاء بنا ما أما کنا رجالا هتفـت بهم الورق بدوحات منی؟24 (همان، ص21) از ابیات پیشگفته، دو نکتة قابل توجه دریافت میشود: نخست اینکه ابنعربی با وجود تهذیب نفس و خودسازی و سیر و سلوک فردی، هرگز روح جمعی و نیاز با جمع بودن را نادیده نگرفته است؛ دوم اینکه، مفاخر گذشته را فراموش نکرده و برای آن ارزش قائل شده است تا با تکیه بر آن، جنبههای مثبت آیندة خویش را بسازد.
با اینکه ابنعربی در همة انواع فخر بهویژه فخریات قدسیه، بسیار چیرهدست است و در اوج قرار گرفته است، با ژرفاندیشی در فخریات قدسیة او درمییابیم که او در دیوان اشعارش، همانند شاعرانی نیست که به چیزهایی افتخار کند و تنها جوانب مثبت خویش را عرضه کند و به رخ دیگران بکشد، بلکه هنر او در این است که راز و رمز موفقیت و به والایی گراییدن و قدسی شدن را عرضه میکند و هرگز در پی آن نیست که خود باشد و دیگران نباشند."