چکیده:
نیما یوشیج و بدر شاکرالسیاب، دو شاعر نوگرا و متجددند که در عین بعد مکانی و زمانی، روحیات مشابه و زبان شعری یکسان دارند؛ هر دو در روستا و دامان طبیعت بزرگ شده اند و برای ادامه تحصیل، وطن و دیار خود را ترک کرده اند. بیان تنهایی و غربت و طبیعت گرایی مشخصه بارز در اشعارشان است. همچنین نوعی رمزگرایی اجتماعی در اشعارشان به چشم م یخورد، چنان که با الفاظی نمادگونه، دردهای اجتماعی و سکوت و خفقان دوران استبداد را بیان کرده اند. مقاله حاضر به دنبال پاسخی برای سوال های زیر است
1. زبان شعر دو شاعر چه تفاو تها و شباه تهایی با هم دارد؟ 2. دلیل روی آوردن دو شاعر به شعر نو چه بوده و از چه زمانی آغاز شده است؟ 3. آیا تجدد و نوگرایی بدرشاکرالسیاب و نیما فقط در شکستن وزن و قالب است؟ 4. بارزترین تصویرپردازی ها در اشعار دو شاعر کدام اند؟
Nimā Youshij and Badr Shāker are two neologist poets who are similar in morale and poetry language، in spite of their times and places of living. They both were grown in villages and in the heart of the nature; they both left their hometowns to continue their studies. Talking about loneliness and naturalism is clear in their poems. The present article tries to find an answer to the following questions:
1. What are the differences and similarities between these two poets’ languages?
2. What is the reason of neology in their poems?
3. What is the most obvious depicting in these two poets’ poems?
خلاصه ماشینی:
"و ازآنجاکه زبان عربی زبان مادری ایرانیان نبود،و برای فهم دین اسلام بایداین زبان را میآموختند،بدینجهت تلاش مضاعفی کردند،و این امر باعث برتری آنهانسبت به خود اعراب شد،بهویژه پس از ضعف زبان فصیح عربی،و ورود لهجههایمختلف عامیانه به این زبان،دولتشاه سمرقندی دراینخصوص میگوید: اشتباه نیست در آنکه فصاحت و بلاغت حق اعراب است و اهل عجم در این قسممتابع عرباند به تخصیص در علم بدیع شعر که اعراب را در این مهارتی کامل است.
برای نمونه،برهانی،پدر معزی شاعر معروف،در قصیدۀ بسیار مشهورش که موردعلاقۀ ادبپژوهان ایرانی نیز هست،این رویه را دنبال میکند،و در آغاز قصیدهاشمیگوید: {Sسلام علی دار ام الکواکب#بتان سیه چشم عنبر ذوائب3S}فرزند این شاعر،یعنی معزی،با پیروی از پدر و شاعران همدورهاش،شیوۀ افراطآمیزاستعمال واژگان و ترکیبهای عربی را دنبال میکند،تا جایی که خوانندۀ اشعارش گویییک قصیدۀ عربی با چند واژۀ فارسی را میخواند،البته با همان گیرایی و استحکامعروض عربی،وی در مطلع قصیدهای بلند میگوید: {Sای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من#تا یک زمان زاری کنیم بر ربع و اطلال و دمنS}(معزی،1318 ش:597) شاعران دیگری نیز این راه ناهموار را پیمودند،و از زبان مردم که سرشار از کلمات مأنوس عربی بود،دور شدند.
بهترین مثال دراینخصوص قصیدۀ لامعی گرگانی است کهابیاتی را از آن نقل میکنیم: {Sهست این دیار یار،شاید فرود آرم جمل#پرسم رباب و دعد را حال از رسوم و از طل#جویم رفیقی را اثر،کو دارد از لیلی خبر#داند کزین منزل قمر،کی رفت کی آمد زحل؟#بی آب مانده منبعش،بی یار مانده مرتعش#در قاعهای بلقعش خیل شیاطین را زجل#رخسار و زلفش را عرب،در شعر خوانده روز و شب#رنگینش رخ شیرینش لب سنگینش دل سیمین کفل#برد از دلم صبر و خرد،چون بانگ را بر ناقه زد#کاریم پیش آورد بد،لما تولی وارتحلS}(لامعی گرگانی،1319 ش:85) عوامل اثرگذاری زبان عربی تأثیر شگرفی که شعر عربی در شعر فارسی آن دوران و پس از برجای گذاشت،به کارگیری افراطآمیز واژگان و عبارتهای عربی که با زبان رایج فارسی ارتباطی نداشت،همگی به عواملی وابسته بودند،ازجمله: 1."