چکیده:
داستان کوتاه «داش آکل» از برجسته ترین داستان های صادق هدایت و از جمله داستان های برجسته ادبیات معاصر ایران است. در این داستان بن مایه های تفکر ارنست همینگوی در شخصیت پردازی، که به نوعی مکتب فکری او را تشکیل می دهد، خود را به معاینه نشان می دهد. آرمان گرایی، تعلق به جهان اقلیت، آسیب دیدگی، فرجام شوم، تسلیم دردآلود و در نهایت پیروزی در عین شکست، از مهم ترین وجوه اشتراک شخصیت داش آکل با شخصیت های مورد علاقه نویسنده آمریکایی است.
خلاصه ماشینی:
"از شخصیت ناشناخته محوری یک داستان خیلی کوتاه کهبه بیماری حاد جسمی مبتلا میشود(شکروی،1389:113-114)تا شخصیتهایداستانهای«از پا نیفتاده»(مانوئل گارسیا)که با جراحت سخت در میدان گاوبازی،غرور واعتبار گذشته خود را بهطور کامل از دست میدهد(شکروی و عباسپور،1382:95-99)تاشخصیتمحوری داستان«پنجاه تا هزاری»(جک)(همان)که به گفتۀ خودش در انتهایداستان از درون خرد شده است و دیگر شخصیتهای همینگوی،که به هر طریق به میدانمبارزه با طبیعت برخاستهاند،در مقام مقایسه نمود بیرونی این فرجامهای اسفبار نسبتبه شخصیتهای سالینجری،که به خودکشی روی میآورند(سیمور گلاس)1و یا سر ازبخش روانی بیمارستان درمیآورند(هلودن کالفیلد)و یا دچار بیماریهای روانتنی میشوند(فرانکلین)2و نظیر این،البته ضعیفتر است؛اما بههرحال فرجام کمابیش همان است.
از شخصیت ناشناخته محوری یک داستان خیلی کوتاه کهبه بیماری حاد جسمی مبتلا میشود(شکروی،1389:113-114)تا شخصیتهایداستانهای«از پا نیفتاده»(مانوئل گارسیا)که با جراحت سخت در میدان گاوبازی،غرور واعتبار گذشته خود را بهطور کامل از دست میدهد(شکروی و عباسپور،1382:95-99)تاشخصیتمحوری داستان«پنجاه تا هزاری»(جک)(همان)که به گفتۀ خودش در انتهایداستان از درون خرد شده است و دیگر شخصیتهای همینگوی،که به هر طریق به میدانمبارزه با طبیعت برخاستهاند،در مقام مقایسه نمود بیرونی این فرجامهای اسفبار نسبتبه شخصیتهای سالینجری،که به خودکشی روی میآورند(سیمور گلاس)1و یا سر ازبخش روانی بیمارستان درمیآورند(هلودن کالفیلد)و یا دچار بیماریهای روانتنی میشوند(فرانکلین)2و نظیر این،البته ضعیفتر است؛اما بههرحال فرجام کمابیش همان است.
بههرحال چون تاکنون در بایگانی ادبیات کشور مطلبی با این مضمون ضبط نشده است،1لاجرم باید از جایی آغاز کرد و البته این شروع علیرغم همه خطاها ولغزشهای احتمالی میتواند شکوهی خجسته باشد؛از آن روی که ورود در عرصه باشکوه ومتعالی زندگی انسان است و محور قرار دادن معدودی از انسانها که بههرحال روزمرگی وزندگی عادی و محدود شده در غرایز را هدف اصلی حیات قرار ندادهاند."