چکیده:
در کنار هم قرارگرفتن دو واژه ناواقعگرایی و دینی، مفهوم کلامی جدیدی را میسازد. مسئله ناواقعگرایی دینی با ابتنا بر پیشینهای از تأملات فلسفی در خصوص واقعیت داشتن جهان اعم از محسوس و نامحسوس، وجود حقایق مابازای مفاهیم دینی را انکار میکند. این رویکرد نوین کلامی هرچند به استناد اندیشههای ویتگنشتاین و نیز مبانی زبانشناختی پستمدرنیسم در فضایی فلسفی قرار دارد، اما ندای اعتراض در مقابل مرجعیت مطلق کلیسا نیز بیانگر جنبههای اجتماعی آن است. مخالفان این رویکرد که به نوعی اصالت واقع در خصوص مفاهیم دینی قائل هستند، توجه ویژهای به مسئله صدق و متفرعات معرفتشناختی و زبانشناختی آن اختصاص دادهاند و در مقایسه با مفهوم ایمان، آن را همچون اقیانوسی آرام و بیکران معرفی کردهاند. نوشتار حاضر در سه محور تدوین و ارائه شده است. ابتدا پیشینهای از بحث ناواقعگرایی دینی ارائه میشود و سپس خوانش ناواقعگرایانه دان کیوپیت، بررسی میگردد. در مقابل نیز دفاعیههای الاهیات واقعگرا (real)، با تکیه ویژه بر نقد برایان هبلثویت، در قالب سه رویکرد کارکردی، زبانشناختی، و معرفتشناختی مورد توجه قرار خواهند گرفت، و در نهایت برتری رویکرد معرفتشناختی بر زبانشناختی بهعنوان ایده نهایی این نوشتار پیشنهاد خواهد شد.
خلاصه ماشینی:
"در تعریف دامت (Dummett) ناواقعگرایی به این معناست که جملات و گزارهها حاوی ارزش صدق عینی نیستند، بلکه تنها با ارجاع به آن چیزی که ما آن را قرینه و شاهدی برای آن عبارت در نظر میگیریم، فهمیده میشوند؛ به عبارت دیگر معنای جملات با شواهد و قرائن آنها گره خورده است؛ اگر جملهای صادق است فقط به دلیل چیزی است که شاهدی بر صدق آن به شمار میرود.
به عبارت دیگر صاحب این تجربه به دنبال متعلق عینی تجربه خود است، و این متعلق اگر خدا نباشد، نوعی مفهوم نامتناهی جایگزین آن میشود؛ به همین دلیل است که کیوپیت عرفان دهههای اخیر دوره مدرن را نیز از زمره تمایلات واقعگرایانه قلمداد میکند.
سوسور معتقد است معنای هر چیزی بهواسطه جایگاه آن در مجموعه امور متقابل مربوط به خود فهمیده میشود و چون یک واژه یا علامت در زنجیره بینهایتی از علائم قرار دارد و هیچ راهی برای فرار از این زنجیره و مقایسه آن با واقعیت فرازبانی نداریم، در نتیجه دستیابی ما به معنا تا بینهایت به تأخیر خواهد افتاد.
با توجه به مطالب فوق استدلال واقعگرایی فهم متعارف چنین است: در صورت فرض وجود یک ذهن خلاق بینهایت که اشیا را چنانکه هستند خلق میکند و آنها را آنچنانکه بر ما منکشف میشوند حفظ مینماید، میتوانیم این باور خود را که حقیقت کشفشدنی است و صرفا ساخته ذهن بشر نیست، به بهترین نحو تبیین کنیم (Ibid: 110).
3. فرض وجود خدا در این استدلال نهتنها برای اثبات عینیت اشیا و ارزشها قابل کاربرد است، بلکه به اثبات عینیت دو چیز دیگر منتهی خواهد شد: الف) اینکه جهان شامل اذهانی است که صدق و عینیت را میفهمند."