چکیده:
بیهیچ شکی، حوزهی عرفان و تصوّف، مهمترین حوزه در ادبیّات کلاسیک ایران است، که در آن یک حرکت درونی و باطنی به سمت جایگاه و مبدا اصلی که همان قرب الهی است، انجام میگیرد. در مسیر حرکت، سالک با مشکلات و سختیهای زیادی روبرو میشود، که گاهی او را از هدف اصلی دور میسازد. مشایخ صوفیّه مریدان خود را به «ذکر» مدام سفارش میکردند تا مرید به این وسیله خود را از حجاب نسیان و غفلت نجات دهد و با کمک پیر به سرمنزل مقصود برسد. ذکر گفتن همراه با آداب و رسوم خاصی بوده که سالک پس از رعایت آنها زیر نظر شیخ به تلقین ذکر میپرداخته است.در این مقاله ضمن معرفی اجمالی عرفان و تصوّف اسلامی، به بیان جایگاه ذکر، آداب و رسوم آن، مراتب ذکر، مهمترین ذکرها و... در ادبیّات صوفیّه میپردازیم و نظرات برخی از بزرگان و مشایخ صوفیّه را دربارهی ذکر نقل خواهیم کرد.
خلاصه ماشینی:
"ذکر حق کن بانگ غولان را بســـوز چشم نرگس را از این کرکس بسـوز صبـح کاذب را ز صــادق واشنــاس رنگ مــی را بازدان از رنــگ کاس تا بــود کــز دیــدگان هفت رنــگ دیده ای پیـدا کند صبـــر و درنگ رنگ ها بینــی به جــز این رنگ ها گوهـران بینـــی به جـای سنگ ها (مولوی، دفتر دوم، بیت 752-755) خردهای که برخی از کوته بینان به اهل تصوف میگرفتند این بود که اگر اذغان به این مطلب که کوشش بنده در مقابل جذبه و کشش خداوند ارج و مقامی ندارد، چه دلیلی دارد که انسان خود را به زحمت بیندازد و با تحمل مشقتهای فراوان به ریاضت نفس و چله نشینی و ذکر بپردازد، مولوی که خود همیشه در جذبهی لطف خداوند قرار داشت و هر لحظه آرزوی پرواز به سمت حضرت دوست را در خیال خود میپروراند، به این شبهات این گونه پاسخ میدهد: ذکـــر آرد فکــــر را در اهتــــزاز ذکر را خـــورشید این افســرده ساز اصل خودجذب است لیک ایخواجه تاش کارکن مــوقوف آن جـــذبه مبـــاش زآن که ترک کار چـــــون نازی بـــود ناز کی در خــــورد جانبــازی بــود نه قبــــــول اندیش نه رد ای غـــــلام امر را و نهــــــی را می بین مـــدام مرغ جذبــــــه ناگهان پرد ز عـــــرش چون بدیدی صبــح،شمع آنگـه بکش چشم ها چــــون شد گــذاره نور اوست مغـــزها می بیند او در عیــن پوست بینــــد اندر ذره خورشیــــــد بقــــا بینـــد اندر قطــــره کل بحــــر را (مولوی، دفتر ششم، بیت 1476-1482) در این ابیات مولوی تأثیر کوشش و تلاش سالک را بیان میکند که چگونه از جایگاه علم الیقین به عین الیقین میرسد و پردههای غیب از جلوی دیدگان او کنار گذاشته میشود و آنچه را که دیگران از آن غافل هستند را به نیکویی میبیند و درک میکند."