چکیده:
در طول تاریخ، ایدههای مختلفی برای اداره جوامع انسانی مطرح شده است. یکی از این ایدهها، نظریه ولایت فقیه میباشد که به دلایلی، شبهاتی درباره آن مطرح گردیده است. یکی از مهمترین این شبهات، مسئله «اختیارات ولیفقیه و فقدان محدوده مشخص برای آن» میباشد. به دلیل جایگاه ممتاز مبانی هر نظریه در تحلیل پیامدهای آن، این نوشتار با استفاده از روش توصیفی ـ تحلیلی به بررسی اقتضای مبانی نظریه ولایت فقیه در باب اختیارات ولیفقیه پرداخته است. بدینمنظور، اقتضایی که مبانی هستیشناختی، انسانشناختی، معرفتشاختی و غایتشناختی نظریه ولایت فقیه درباره اختیارات ولیفقیه دارد، مورد کنکاش قرار گرفته و محدودیتها و چارچوبهای حاصل از این ناحیه ارائه گردیده است. قوانین الهی، مصلحت جامعه اسلامی، عدالت و نظارت مردمی از جمله این محدودیتها و چارچوبها میباشد.تحولات یکساله اخیر (از دی 1389 تا دی سال 1390) در جهان اسلام و فراز و نشیبهای آن، نگاههای زیادی را در سراسر جهان به خود جلب کرده است. در حالیکه بسیاری از تحلیلگران ضرباهنگ تحولات آتی منطقه را با ثبات میپنداشتند، بهگونه غیرمنتظرهای مرزها و شاخصههای نظم موجود در هم شکسته شد و رویدادهای خیرهکنندهای را در جهان اسلام پدید آورد، بیداری اسلامی از این جمله تحولات است. این پژوهش میکوشد با روش اسنادی ـ تحلیلی و با هدف ترسیم هندسه جامع آسیبشناسی این انقلابها، مهمترین چالشها و آسیبهای سیاسی فراروی آنها را در مراحل مختلف تکوین، تثبیت و تطور مورد بررسی قرار دهد. از مهمترین آسیبهایی که کیان انقلابهای اسلامی اخیر را تهدید میکند، میتوان به مواردی همچون خلأ رهبری واحد، تقلیل سطح گفتمان، معضله نظامسازی، اتکا به سازوکارهای بوروکراتیک و مانیفیستهای حزبی، بروز اختلاف و تفرقه میان انقلابیون، نفوذ لیبرالهای غربگرا و افراد فرصتطلب در لایههای تصمیمسازی انقلاب و سازش انقلابیون با کشورهای سلطهگر غربی و معامله بر سر اصول انقلاب اشاره نمود.
خلاصه ماشینی:
"در کنار سؤالهای متعدد درباره نظریه ولایت فقیه، سؤال از حدود اختیارات ولیفقیه و تمایز آن با نظامهای استبدادی از جمله مواردی است که از روزهای آغازین شکلگیری نظام جمهوری اسلامی ایران مورد توجه گروهی از افراد قرار گرفت و همین امر باعث شد در طول این سالها پاسخهای متعددی با رویکردهای مختلف ارائه شود.
بر اساس آموزههای اسلام، انسان موجودی صرفا دنیایی نیست، پس اهداف او نیز نمیتواند تنها معطوف به زندگی دنیایی و رفاه و امنیت مادی باشد، بلکه همه این امور برای آن است که انسان به مقام خلیفهاللهی دست یابد و با استفاده از دستورها و احکام دین، به سعادت جاودانه برسد.
بنابراین، سعادت و تعالی معنوی انسانها بهعنوان عالیترین هدف حکومت در نظریه ولایت فقیه، از جمله عناصری است که در برابر هرگونه استبداد و اختیارات نامحدود قرار گرفته و آزادی انسان را بهعنوان شرط لازم برای تحقق کمال انسانی امری ضروری نشان میدهد.
براساس آنچه در این نوشتار بیان شد روشن گردید که ولایت مطلقه فقیه بهمعنای حکومت مطلقه در اصطلاح غربی و آزادی مطلق فقیه نیست، بلکه بدینمعناست که فقیه جامعالشرایط در زمان غیبت صلاحیت اجرای همه حدود الهی را دارد، بهگونهای که مدیریت و ولایت او محدود به اجرای برخی از احکام نیست (جوادی آملی، 1388، ص 646) و به تعبیر برخی از اندیشمندان بهمعنای برخورداری ولایت از تمام اختیاراتی است که در پرتو آنها میتوان به همه وظایف عمل کرده و بهصورت مشروع و برطبق موازین اسلامی به تأمین همه نیازمندیهای جامعه پرداخت (مصباح، 1388، ج 2، ص 110)."