خلاصه ماشینی:
البته کار ضیایی بنیادی و روشمندتر از کربن و نصر است زیرا آنها با بررسی حکمت و فلسفه سهروردی، در واقع به ارزیابی نتایج اندیشه او پرداختهاند که این روش مسبوق به رویکرد پدیدار شناسانه به سهروردی و اهمیت الهیات نزد آنها است و کربن معمولا چنین طریقی را در بررسیهای خود اتخاذ میکند.
اما طرح جدید و سخن تازه ضیایی، ناظر و مسبوق به این نکته است که اشراق سهروردی صرف نظر از اشتراک و تمایز با اقسام مشابه خود در حکمت و فلسفه اسلامی، ریشه در منطق دارد و بدون توجه به این مبنا، نمیتوان اشراق و الهیات وی را تحلیل کرد.
اگر بتوان تصور کرد که او توانسته راه ناتمام بررسی خود را از منطق به حکمت اشراق سهروردی به اتمام برساند، نتیجهای که از این رویکرد حاصل میکند، گونهای انسانشناسی اشراقی و نسبت وی با هستی است.
ضیایی با این که نتیجه مهم سخن سهروردی را در این میداند که نباید منطق را بخشی از فلسفه دانست، اما چندان به این سخن خود التزام نداشته است و منطق را به عنوان مبنایی که بررسی ماهیت و مبانی آن، موجب وصول به غایات هستیشناسانه حکمت اشراق قرار میگیرد، معرفی کرده است.
سهروردی دستکم از راه ایجاد وحدت میان شخصیتهای ظاهرا ناساگار در شجره معنوی خود، توانست به تمایز منطق اشراقی با ارسطو پی برد، اما کربن بیآنکه به این طریق توجه کند، به دنبال آن بود که وحدت الهیات را در نوشتههای او نشان دهد.
6. Suhrawardi, Shihab Al- Din, The Philosophy Of Illumination, Edition and English translation, Hossein Ziai and John Walbridge, tehran, hekmat.