ملخص الجهاز:
"از اشعار و سرودههایم گواه میگیرم: «چیست این بازی همیشه تازه/تو در منی و بالودگی خویش با من بازی میکنی/آنچه خواهم بگویم نگذاری تو،بیان کنم/در نهانیترین قسمت وجودم بر نشستهای/واژگان را از لبانم بر میربائی/با آهنگ خویش میآمیزی و با کلمات من سخن خود را میگوئی/آنچه میخواهم بگویم انگار فراموش میکنم/فقط همانی را میگویم که تو می خواستی/در جویبار ترانهها چشمانداز ساحل از دست میدهم/به سوی ناشناختهها رانده میشوم.
*** هنگامی که به مناسبت انتشار مجموعهای تحت عنوان«نویسندگان ادبیات بنگالی»در سال 1904،منتقدان نوشتار تاگور در مجموعه را مورد انتقاد قرار دادند،تاگور در جواب منتقدان که رگههای«خودبینی»غرور و خودپرستی»را در مقالهاش دیده بودند،طی نامهای به این نقد پاسخ داد که قسمتهائی از آن به شرح ذیل است: «ذهنا»میدانم که تعمدی برای خودپرستی نداشتم» «سالیان قبل،ترجمه انگلیسی مقاله شاعر بزرگ آلمان،گوته را خواندم.
تا آنجا که به یاد دارم، فکر اصلی مقاله بر این محور دور میزد:«انگیزشی که یک غنچه گل سرخ را وا میداد که به گلی در باغ شکوفا شود همان انگیزه آدمیان است که بیان و کلام و فکر خود را به«شعری شکوفا»در میآورند».
«اگر چنین باشد،پس چرا چنین واقعیت بدیهی،ساده را با تاکید خاص بیان میکند؟ «پاسخ اینست که هنگامی که یک امر واقع بسیار بدیهی در زندگی در یک لحظه مهم به نهایت تحقق و درک کامل ما میرسد،به یکباره تحت ضربه روشنگری ناگهانی قرار میگیریم.
در سال 1904 بنا به درخواست شری پادمینی موهان نئوگی،یکی از ویراستاران نشریه «بنگالی»رابیندرانات نامهای به وی نگاشت و داستان زندگی خود را در یک قرن پیش بدین شرح برشمرد: آقای عزیز با سلامهای خاضعانه،این نامه را از آن رو مینگارم که بگویم،اصلا عکسی از خود ندارم و برایم امکانپذیر نیست که فراهم سازم."