Abstract:
تصور، اصطلاح اصلی شناخت شناسی اسپینوزا، حالتی غیرمستقیم برای صفت فکـر است . تصور جزء مقوم نفس ، فعال و مسـتلزم حکـم اسـت . انـواع آن عبارت انـد از: تخیل ، تعقل و شهود. درستی و تمامیت ، که عملا معنای واحدی دارند، ملاک هـای اعتبار آن هستند. مطابقت ، علامت بیرونـی بـرای درسـتی تصـور اسـت و تبیـین ، بداهت ، وضوح و تمایز، علایم درونی برای تمامیت تصور. شناخت از منظر اسپینوزا را می توان به شناخت کامل و شناخت ناقص تقسیم کرد و هسته مشـترک آنهـا را می توان «باور موجه » نامید. بنابراین ، شناخت عبارت است از باوری (تصور همراه با حکمی ) که برای آن توجیهی (چه تبیین علی و چه گواهی حسی ) داشته باشیم . بـه این ترتیب تخیل ، تعقل و شهود هر سه از مقوله شناخت اند، اگرچه فقط نـوع دوم و سوم تصورات شناخت کامل اند.
Machine summary:
آیـا شـناخت از منظـر وی همـان بـاور صـادق موجـه است یـا اینکـه معنـای خاصـی از مؤلفـه های اصـلی شـناخت در نظـر دارد؟ شـناخت کامـل از دیــدگاه او چــه مشخصــه هایی دارد؟ منــابع شــناخت از نگــاه او چیســت و بــا کــدام محــک سنجیده می شوند و میزان اعتبار هر کدام چقدر است ؟ همــان طور کــه «جــوهر» اصــلی ترین اصــطلاح اســپینوزا در هستی شناســی اســت ، «تصــور» نیـز اصـلی ترین اصـطلاح وی در نفس شناسـی و شناخت شناسـی اسـت کـه همـه مباحـث بـر محــور آن طــرح می شــود.
(دکـارت ، ١٣٧٦ب ، اصل ٥٣) اسپینوزا به دلیل قول به اصالت وحـدت (monism) نمی توانـد نفـس را جـوهری مستقل بداند، بلکه معتقد است همان طور که بدن چیزی جز مجموعه ای از اشیای جزیی (حـالات بعد) نیست ، نفس نیز چیزی جز مجموعه ای از تصورات کـه بـه نحـوی خـاص سـامان یافته انـد نیست .
این اتحاد به چه نحوی است ؟ پارکینسون در شرح قضیه ١٣، بخش ٢، اخلاق، که در آن اسپینوزا از عبارت «موضوع تصور» استفاده می کند، می گوید: این اسـتفاده از واژٔە «متعلـق » [موضـوع ] نشـان می دهـد کـه نسـبت میـان نفـس و بـدن صـرفا یـک رابطـۀ متضـایف نیسـت ، بلکـه رابطـه ای اسـت میـان عـالم و معلــوم iv ...
(اسپینوزا، ١٣٧٦، بخش ٢، قضیه ٣٤) در این عبارت می بینیم که اسپینوزا با پیوند دادن شناخت شناسی بـه هستی شناسـی و اسـتفاده از نقش کلیدی خداوند ثابت می کند که هر تصور تامی تصور درست هم هسـت .