Abstract:
به طور کلی ، دو دیدگاه رایج در تفسـیر مفهـوم عینیـت از نظـر فرگـه وجـود دارد. دیدگاه نخست ، عینیت را در قلمرو هستی شناسی مطرح می کند که مسـتقل از هـر چیزی حتی خرد است . بر همین اساس ، می توان فلسفه فرگه را فلسـفه ای واقـع گرا خواند. در مقابل ، دیدگاه دوم عینیت یا امر عینی را در قلمرو شناخت شناسی مطـرح می کند که همچون امری بیناذهنی برای خرد در دسترس است . در این مقاله ، پـس از شرح برخی از مفاهیم بنیادین فلسفه فرگه بـه بحـث دربـارٔه عینیـت اندیشـه در نگرش او می پردازیم . بدین ترتیب که دو دیدگاه مذکور را در برابر یکدیگر قرار داده ، نشان می دهیم هر گونه تفسیری که امر عینی را بینـاذهنی بدانـد بـه انگـاره گرایی ترافرازین [/ایده ئالیسم استعلایی ] کانت می انجامد و فرگه را فیلسوفی انتقادی ، بـه معنای کانتی ، معرفی می کند. این تفسیر، ضـمن پدیـد آوردی نارسـایی نظـری در کلیت تفکر فرگه ، با فلسفه حساب او نیز ناسازگار است ، چنان که ، برای نمونه ، فرگه معتقد است حساب به عنوان شاخه ای از منطق نمی تواند مبتنـی بـر شـهود باشـد. از این رو، ما ضمن اعتقاد به سازگاری درونی فلسفه حساب فرگه ، بـا ارائـه شـواهد لازم ، بر تفسیر هستی شناختی از عینیت اندیشه در نگرش او تاکید می کنیم .
Machine summary:
) در مواجهه اولیه با ایـن اثـر پرسـش بنیـادینی مطـرح می شـود کـه تـا حـدودی می توانـد افـق خوانش متن را مشخص کند: چـرا فرگـه چنـین عنـوانی را بـرای رسـالۀ خـود برگزیـده اسـت ؟ آیا قصد فرگه آن بـوده کـه تعریـف جدیـدی از «مفهـوم » ارائـه دهـد؟ آیـا ایـن تعریـف جدیـد در نقــد شناخت شناســی کانــت قابــل بررســی اســت ؟ آشــکارا، علاقــۀ فرگــه در ایــن اثــر بــه پرسش های شناخت شناسـانه معطـوف نیسـت ، بلکـه ، همان گونـه کـه پـیش از ایـن نیـز اشـاره کــردیم ، وی در چــارچوب منطــق گرایی خــود بیشــتر در جســت وجوی یــافتن زبــانی صــوری برای مفاهیمی است کـه بتـوان بـه وسـیله آن گزاره هـای حسـاب را بـه منطـق فروکاسـت .
هرچنـد امـر عینـی مسـتقل از هـر اندیشـنده ای اسـت ، بـا این حال فرگـه تأکیـد می کنـد کـه عینیـت مسـتقل از خـرد نیسـت : «از نظـر مـن عینیـت بـه معنــای آن چیــزی اســت کــه مســتقل از ادراک ، شــهود، تصــور و تمــام ســاخت های تصــاویر ذهنـی از خاطره هـای ناشـی از احسـاس های پیشـینی ماسـت ، امـا نـه آن چیـزی کـه از خـرد مستقل است ».
pp ,٩٦ § ,١٨٨٤ ,Ferege) استقلال نداشتن امر عینـی از خـرد بـه ایـن معنـا نیسـت کـه وجـود آن مبتنـی بـر اندیشـیدن ماست ، بلکه منظور این است که امر عینی نمی تواند درک شود مگر از طریق اندیشیدن .
Ibid) این نظـر فرگـه درسـت بـرخلاف کانـت اسـت کـه معتقـد بـود بـدون حساسـیت هـیچ عینـی بـه مـا داده نمی شـود.