Abstract:
در این مقاله تلاش می کنیم تا فلسفه نقادی کانت، به ویژه آموزه های کتاب نقد عقل محض، را از نگاه نقادانه نیچه بررسی کنیم. از آن جا که نیچه به کل نظام های مابعدالطبیعی و فیلسوفان غربی از افلاطون گرفته تا کانت و هگل هم انتقاداتی یک سان و هم ویژه دارد، در این پژوهش نخست به نگاه انتقادی نیچه به کل تاریخ فلسفه، و سپس به نقدهای خاص او به آموزه های کانتی در نقد اول او، می پردازیم. به باور نیچه، کانت با تحویل فلسفه به معرفت شناسی، تفکر فلسفی را در آستانه مرگ قرار داد؛ اساسا نیچه معتقد است فلسفه به معنای اصیل و درست آن، آفریدن معنا و گونه ای قانون گذاری به شمار می رود. نیچه، بر مبنای موضع خود که می توان از آن به «چشم اندازگرایی» تعبیر کرد، انقلاب کپرنیکی کانت را زیر سوال می برد و بر همین اساس، آموزه های وی را، از قبیل احکام ترکیبی پیشینی، زمان و مکان، مقولات، و تفکیک پدیدار از شیء فی نفسه، به چالش می کشد
Machine summary:
" ﻛﺎﻧﺖ ﺑﺮ اﻳﻦ ﺑﺎور ﺑﻮد ﻛﻪ اﮔﺮ ﭼﻨﻴﻦ ﻓﺮض ﺷﻮد ﻛﻪ ﻣﺘﻌﻠﻘﺎت ﺧﻮد را ﺑﺎ ﺷﻬﻮد اﻧﺴﺎن ﺳـﺎزﮔﺎر ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ، ﺑﻪ دﺳﺖ آوردن ﺷﻨﺎﺧﺖ ﭘﻴﺸﻴﻨﻲ از ﻣﺘﻌﻠﻘﺎت اﻣﻜﺎنﭘﺬﻳﺮ ﻣﻲﺷﻮد: »ﺗﺎﻛﻨﻮن ﻓﺮض ﻣﻲﺷﺪ ﻛﻪ ﺳﺮاﺳﺮ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻣﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺧﻮد را ﺑﺎ ﻣﺘﻌﻠﻘﺎت ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ ﺳﺎزد، اﻣـﺎ ﻏﺮبﺷﻨﺎﺳﻲ ﺑﻨﻴﺎدی، ﺳﺎل ﭼﻬﺎرم، ﺷﻤﺎرة اول، ﺑﻬﺎر و ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن 2931 86 ﻧﻴﭽﻪ و ﻧﻘﺪ ﻋﻘﻞ ﻣﺤﺾ ﻫﻤﺔ ﺗﻼشﻫﺎ ﺑﺮای اﻳﻦﻛﻪ درﺑﺎرة ﻣﺘﻌﻠﻘﺎت ﭼﻴﺰی را ﺑﻪ ﻃﻮر ﭘﻴﺸﻴﻨﻲ ﺑﻪ واﺳﻄﺔ ﻣﻔﺎﻫﻴﻢ ﺑﺮﻗـﺮار ﺳﺎزﻳﻢ، ﺗﺎ ﺑﻪ وﺳﻴﻠﺔ آن ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻣﺎ ﮔﺴﺘﺮش ﻳﺎﺑﺪ، ﺑﺮ ﻃﺒﻖ اﻳﻦ ﻓﺮض ﺷﻜﺴﺖ ﺧﻮردﻧﺪ ...
4 ﺑﻨﻴﺎد ﻋﻠﻢ ﻛﺎﻧﺖ در ﭘﻲ آن ﺑﻮد ﻛﻪ ﺑﺎ ﻃﺮح اﺣﻜﺎم ﺗﺮﻛﻴﺒﻲ ﭘﻴﺸﻴﻨﻲ ﺑﻨﺎی ﻣﺤﻜﻤﻲ ﺑﺮای ﻋﻠـﻮم ﺑﺴـﺎزد، اﻣـﺎ ﻧﻴﭽﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪ اﺳﺖ ﻛﺎﻧﺖ در اﻳﻦ زﻣﻴﻨﻪ ﺗﻮﻓﻴﻘﻲ ﺑﻪ دﺳﺖ ﻧﻴﺎورده اﺳﺖ؛ ﻧﻴﭽـﻪ اﻇﻬـﺎر ﻣـﻲﻛﻨـﺪ: »ﺑﺎﻳﺪ ﺛﺎﺑﺖ ﺷﻮد ﻛﻪ ﻫﻤﺔ ﺻﻮر ﺗﻌﺒﻴﺮ و ﺑﺮﭘﺎ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺟﻬﺎن و درواﻗﻊ اﮔﺮ ﺣﻖ ﺑﺎ ﻛﺎﻧـﺖ ﺑﺎﺷـﺪ، ﻫﻤﺔ ﻋﻠﻮم، اﻧﺴﺎن ﺷﻜﻞ و ﻣﺒﺘﻨﻲﺑﺮ ﻗﻴﺎس ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﺑﺸﺮیاﻧﺪ در اﻳﻦﺟﺎ ﺑﻲﺗﺮدﻳﺪ ﺑﺎ دوری ﺑﺎﻃﻞ روﺑﻪرو ﻫﺴﺘﻴﻢ؛ اﮔﺮ ﺣﻖ ﺑﺎ ﻋﻠﻮم ﺑﺎﺷﺪ، ﭘﺲ ﻣﺎ ﺑﺮ ﺑﻨﻴﺎدﻫﺎی ﻣﻮرد ﻧﻈﺮ ﻛﺎﻧﺖ ﻣﺘﻜﻲ ﻧﻴﺴﺘﻴﻢ، اﮔﺮ ﺣﻖ ﺑﺎ ﻛﺎﻧﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﭘﺲ ﻋﻠﻮم ﺑﺮ ﺧﻄﺎﻳﻨﺪ« (ﻧﻴﭽﻪ، 9831: 99-001/ ﭘﺎرة 48).
ﻧﻴﭽـﻪ ﻏﺮبﺷﻨﺎﺳﻲ ﺑﻨﻴﺎدی، ﺳﺎل ﭼﻬﺎرم، ﺷﻤﺎرة اول، ﺑﻬﺎر و ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن 2931 67 ﻧﻴﭽﻪ و ﻧﻘﺪ ﻋﻘﻞ ﻣﺤﺾ ﻣﻔﻬﻮم ﺷﻲء ﻓﻲﻧﻔﺴﻪ ﻳﺎ ﻫﺮ ﻣﻔﻬﻮم ﻣﺘﺎﻓﻴﺰﻳﻜﻲ دﻳﮕﺮی ﻛﻪ ﺣﺎﻛﻲ از واﻗﻌﻴﺘﻲ ﻣﺴﺘﻘﻞ از ﺗﺠﺮﺑـﻪ و ادراک ﺑﺸﺮی ﻳﺎ ﺟﻮﻫﺮ و ذاﺗﻲ ﻧﻬﻔﺘﻪ در ﭘﺸﺖ ﻇﻮاﻫﺮ ﻣﺤﺴﻮس اﺳﺖ را رد ﻣﻲﻛﻨـﺪ، زﻳـﺮا ﺑـﺮ اﻳﻦ ﺑﺎور اﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﺗﻔﻜﻴﻚ و ﺗﻘﺎﺑﻠﻲ اﻳﻦﭼﻨﻴﻦ، ﻧﺸﺌﺖﮔﺮﻓﺘﻪ از ﺗﻘﺎﺑﻞ ﻣﻴﺎن ذﻫﻦ و ﻋـﻴﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﻮد اﻳﻦ ﺗﻘﺎﺑﻞ ﻧﺘﻴﺠﺔ ﻧﮕﺎه ﻋﻴﻨﻲﺳﺎزی اﺳﺖ ﻛﻪ ﺟﻬﺎن را ﻫﻢﭼﻮن ﻣﺘﻌﻠﻘﻲ داﻧﺴﺘﻪ و از ﻣﻮﺿﻊ ﺑﻴﺮوﻧﻲ ﺑﻪ آن ﻣﻲﻧﮕﺮد در ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻳﮕﺎﻧﻪ واﻗﻌﻴﺖ ﻣﻮﺟﻮد ﻫﻤﻴﻦ ﺟﻬـﺎن ﭘﺪﻳﺪارﻫﺎﺳـﺖ؛ »..."