Abstract:
چکیده دکارت در برهان وجودی، تأمل پنجم، میکوشد تا مطابق مشی عقلباورانۀ خویش و بر اساس تصور فطریای که از کمال نامتناهی داریم، وجود عینی خداوند را آشکار سازد. به نظر او، فرض ذاتی که واجد جمیع کمالات است اما موجود نیست، فرضی است محال و متناقض. خداوند، آنچنان که تصور فطری ما از او حکایت میکند، کمال نامتناهی است و چنین ذاتی ضرورتا اقتضای وجود دارد. به نظر دکارت، هرچند در تمام موجودات تمایز ذاتی بین وجود و ماهیت در کار نیست و از ذات میتوان وجود اخذ کرد، نوع وجودی که به هر ذات متعلق است، میتواند متفاوت باشد؛ به این معنا که از ذوات متناهی فقط وجود امکانی، و از ذات کامل متعال و نامتناهی (خدا) ضرورتا وجود واجب استنتاج میشود.
Machine summary:
اما، از آنجا که نفس متناهی و ضعیف خود را ناتوان در ایجاد چنین تصوراتی مـی بینـد، نتیجه می گیرد که باید برای آنها خالق و آفریننده ای وجود داشته باشد که از کمـالی بـیش از آنچه در معلول های او نزد من است ، برخوردار باشد و آن خالق ، همان خدای متعال اسـت ؛ اما، در برهان دوم ، که به اصطلاح برهان وجودی (Ontological Argument) نامیده می شود، دکارت می کوشد تا با صرف مضامین نهفته در تصور فطـری خداونـد، وجـود عینـی او را مکشوف سازد.
همچنان که ملاحظه شد، دکارت در تأمل سوم که موضوع آن اثبات وجـود خداسـت ، کار را با تعریف خدا پی می گیرد، اما به نظرمی رسد که دکارت در همین تأمل دو بار تعریـف خدا را عرضه می کند: بار نخست زمانی است که او سخن از تصـورات مختلـف از جهـت واقعیت عینی آنها می گوید: «تصوری که از خدای متعال ، سـرمدی ، نامتنـاهی ، تغییرناپـذیر، عالم مطلق و خالق ماسوی » داریم ، قطعا بر واقعیت ذهنی بیشتری دلالت می کند تا مفاهیمی که از جواهر متناهی حکایت می کند (همان ؛ و ← دکـارت ، ١٣٦٩: ٤٤) و بـار دوم ، زمـانی است که او موفق می شود تا تنها تصوری را که من نمی توانم خلقش کنم ، بیابد: «مقصود من از خدا جوهری است نامتناهی ، قائم به ذات ، سرمدی ، عالم مطلق ، قادر مطلق که خود مـن و هر چیز دیگر را آفریده است ».
دکارت سادگی برهان وجودی خود را با علم به حقایق بنیادین ریاضی مانند علم به زوج بودن دو یا برابربودن مجموع زوایای یک مثلث بـا مجموع دو زاویة قائمه مقایسه می کند و می گوید برای ذهن خالی از پیشداوری یعنی ذهنی که سرشار از حضور صور محسوسات نباشد، چیزی واضح تر و بدیهی تر از این فکر نیست که خدایی یعنی ذات متعال و کاملی وجود دارد که هستی واجب یا سـرمدی در مفهـومش مندرج است (٤٨ /II :١٩٨٥ ,CSM).