Abstract:
کثرت گرایی دینی از مسائل پراهمیت کلام جدید به حساب می آید که مبانی و لوازم خاص به خود را دارد. یکی از مبانی پلورالیسم دینی، تقسیم دین به دو عنصر گوهر و صدف می باشد. نظریه گوهر و صدف دین، می تواند منتج به مسئله پلورالیسم دینی گردد. مدعای مقاله حاضر این است که علاوه بر اینکه پلورالیسم دینی خود، دارای آسیب ها و مشکلات درونی است، مبنای آن ـ گوهر و صدف ـ نیز توانایی تبیین رابطه میان گزاره ها و آموزه های دینی را نداشته، همچنین در حوزه «دین داری» به ناحق، حوزه ایمان و عمل صالح را از یکدیگر جدا نموده است. براساس رویکرد درون دینی هیچ یک از آموزه های دینی را براساس نظریه مذکور نمی توان عرضی خواند و هیچ دینی راضی به تقسیم آموزه هایش به ذاتی و عرضی نیست. همچنین در حوزه «دین داری» علی رغم تاکید دین بر توجه به باطن دین، رستگاری ملازم با پایبندی کامل به ایمان و عمل صالح، به صورت توامان شمرده شده است و از همین رو تجزی در دین راه ندارد.
Religious pluralism is among the important problems of new theology with its own principles and tools. One of the principles of religious pluralism is division of religion into two elements of pearl and shell. The theory of essence and shell of religion could be led to religious pluralism، taking the subject as it may، a religious analysis or a religious manner of life.
The present paper claims that while religious pluralism includes internal cases of disagreement and losses، its foundation-essence and shell-not only has been void of a capacity to illustrate the relation between religious propositions and teachings but also it has incorrectly separated the areas of faith and right deeds from each other. According to the inter-religious approach، based on the above-mentioned theory، none of the religious teachings could be called accidental and no religion would like to divide its teachings into accidental and essential. Also، in the area of “religious manner of life”، despite of putting emphasis on the contents of religion، redemption is concomitant to full compliance with faith and good deeds simultaneously; therefore، there is no way of disintegration in religion.
Machine summary:
"بدینمنظور، ابتدا پرسشی را که این نظریه در پاسخ به آن مطرح شده و پاسخهای موجود در این زمینه با نگاهی پیشینی مورد بررسی قرار میگیرند: الف) پلورالیسم کلامی یا فرجامشناختی، در پاسخ به این پرسش مطرح میشود که وضعیت اخروی متدینان به ادیان متکثر چگونه است؟ آیا همه متدینان به ادیان آسمانی و زمینی، الهی و بشری، اهل نجات و رستگاریاند یا ممکن است برخی از آنها گرفتار عذاب جهنم گردند؟ این پرسش فرجامشناسانه، دربردارنده چهار پاسخ متفاوت است: «انحصارگرایی دینی» 2 که تنها به سعادت و نجات متدینان به دین حق، حکم میراند و سایر متدینان به ادیان دیگر را، از قلمرو نجات و رستگاری خارج میسازد.
(سروش، 1380: 32) لکن پذیرش اینکه، همه گزارهها و معارف موجود در کتاب و سنت در یک رتبه نیستند، بهمنزله تقسیم آنها به ذاتی و عرضی نیست؛ زیرا چنین تمییزی رابطه بین گزارهای و نسبی میان آموزههای دینی را نشان میدهد، نه اینکه کاشف از این باشد که آیا اصالت دین با گزاره مذکور حفظ میشود یا خیر؟ و آیا دین بدون آن آموزه، دین هست یا نه؟ همین امر موجب شده است که برخی دیگر از دگراندیشان که سعی در تبیین ذاتیات از عرضیات دین دارند، از ملاک و معیار مذکور صرفنظر نموده و آن را کاشف ذاتیات نشمارند.
2. پلورالیسم معرفتشناختی منتج از گوهر و صدف در حوزه دینداری بعضی همچون جان هیک خواستهاند با مبنا قرار دادن تجربه دینی، بهعنوان گوهر دین و متأثر دانستن تعارضات دینی از تفسیر و اختلاف نحوه مواجهه تجربهگر با امر الوهی، پلورالیسم دینی را تبیین کنند، لکن پلورالیسم دینی در صورتی میتواند نتیجه منطقی تجربه دینی باشد که گوهر همه ادیان، تجربه واحد باشد (ذاتگرایی) و در غیر این صورت «انحصارگرایان» میتوانند مدعی شوند که فقط یک نوع تجربه دینی خاص است که به سعادت و نجات بشر منتهی میشود."