Abstract:
یکی از رویکردهای نقد ادبی معاصر، نقد روانشناختی است. امروزه میتوان شخصیتهای آثار ادبی را مانند انسانهای واقعی روانکاوی کرد، این امر به درک بهتر اثر و تعالی ادبیات کمک شایانی میکند. در این مقاله، پس از مقدمهای درباره ارتباط ادبیات و روانشناسی، به تحلیل روانکاوانه داستان «سرباز سربی» بزرگ علوی پرداخته میشود. «سرباز سربی» یکی از داستانهای کتاب «چمدان» است که با رویکرد فرویدی نوشته شده است.
Machine summary:
"یعنی هر دو، حیات انسانی و مظاهر آن را مورد توجه قرار میدهند و هر کدام به گونهای، کنجکاوی خود را معطوف به خیال، افکار و عواطف و احساسات و مسائل روحی و روانی انسان میکنند» (امامی، 1377: 129) نقد روانشناختی، یکی از رویکردهای نقد ادبی معاصر است که با وجود ابهامات و کاستیهایی که دارد، در تحلیل روانی شخصیتها و فهم بهتر آثار ادبی، مفید و پر ارزش است.
آنها با کشف ناخودآگاه "ذهن انسان"، بسیاری از کشاکشهای روانی را در آثار خود متجلی کردهاند و این نکتهای است که "فروید" نیز خود بارها بدان اعتراف کرده است و آثاری چون برادران کارامازوف اثر داستایوسکی نویسنده نامدار روس و تراژدی هملت از "شکسپیر" نمایشنامهنویس بزرگ انگلیسی را گواه چنین واقعیتی میداند» (امامی، 1377: 131) با توجه به اثرپذیری ادبیات از مسائل روانانسانی، از چند طریق میتوان به تحلیل روانشناختی داستانهای یک نویسنده پرداخت: نخست اینکه از طریق تحلیل داستان، بتوان نویسنده داستان را روانکاوی کرد و از این میان نقابی به شخصیت نویسنده و انگیزههای پنهان او زد.
در "سرباز سربی" محور اصلی را میتوان الهام گرفتن از عقاید فروید درباره انسان دانست که بزرگ علوی، لااقل به عنوان یکی از بنیانگذاران نوشتن بر پایه علوم دیگر، با جرأت و جسارت توانسته از پس این کار برآید؛ هر چند کارش ایرادها و نقایصی نیز داشته باشد.
به عبارت دیگر نویسنده در داستان به نوعی خود را روایت میکند و اگر از منظری روانکاوانه به زندگی و علایق بزرگ علوی بنگریم، تأیید این نظریه چندان هم کار مشکلی نخواهد بود."