Abstract:
اگرچه در ظاهر امر چنین می نماید که فلسفه ی نیچه، فلسفه ای زهد ستیز و ضد اخلاق است، با توجه به تاکید وی بر روش های مختلف خودسازی و والایش، جای آن دارد که میان آرمان زهد و زهد مثبت و نیز گونه ی سومی از زهد، در نوشته های او تفاوت قائل شد. وی نخست زهدی را که به توقف و تعلیق فرایند تعقل و اراده و غریزه ختم می شود، رد می کند و سپس اخلاق سروری عهد باستان را می ستاید که در قلمرو آن، عقل مطیع و غریزه ی والایش یافته، به خوبی، در کنار یک دیگر فعالیت معمولی خود را ادامه می دهند. با وجود این، او به گونه ی سومی از زهد نیز اشاره می کند که نوعی ریاضت در حیطه ی اندیشیدن و فلسفیدن است؛ ریاضتی که به یمن آن، فیلسوف ناب، به تحلیل نیچه، از فضای دروغ پردازانه ی فلسفه ی مبتنی بر آرمان زهد در می گذرد و به چشم اندازی فراگیرتر، با خصایص ویژه ی خود دست می یابد.
Machine summary:
"بنابراین ، هنگامی که نیچه از آرمان زهد سخن می گوید، گویی به شخصیتی می اندیـشد که منش و دانش او، ترکیبی از فلسفه ی افلاطـون و کانـت اسـت ؛ بـا لحـاظ کـردن همـه ی مباحث متافیزیکی این دو، در زمینه ی فلسفه ی نظری و عملی ؛ زیـرا در نگـرش افلاطـونی ، فضایل اخلاقی نیز در ایده هایی اخلاقی ریشه دارد و در نگرش کانتی ، قدرت عقل ، بـه درک مفاهیم سازگار با مقولات فاهمه منحصر است که مبنای شکل گیری حوزه ی اخلاق اسـت و به تعبیری مسیحی ، ملکوت «شی ء فی نفسه » را بنیان گذاری می کند.
بنابراین ، جان آزاده ی نیچه پیروی هر دو گونه زهد است ، اما در برابر کشیش زاهـد کـه مظهر قدرت طلبی است و با تدمیر انسان ، طبیعت و خدا و در نتیجه ، در معرض توجـه گلـه واقع شدن حکومت می کند، این جان آزاده یا فیلسوف ناب یا ابرانسان ، چگونه انـسانی اسـت یا به عبارت بهتر، آن نسل جدید از فلاسفه که نیچه ، رؤیای ظهور آن ها را در سر می پروراند و در نوشته های خود، بارها، فرارسیدن ایشان را نوید می دهد، در مقـام شـاغلان یـک زهـد مسیحی یونانی (ناظر به مایه های دینی نظیر اعتزال و حسانیت گریـزی و مایـه هـای فلـسفی پیش از افلاطون ، مانند خائوس و ضرورت )، چه ویژگی هایی دارند؟ او معتقد است خدا مرده است (٤، پیشگفتار)، انسان ضعیف تر شده اسـت (٩، فـصل ٥، ص: ٢٠٠) و طبیعت ، خائوس است ."