Abstract:
In this paper، the narrations regarding Repentance and Forgiveness، which exist in reliable Hadith references such as Al-Kafi، Amali، etc.، have undergone an evidence-based textual review، and it has been identified that the greatest doubts regarding the fallibility of Imams (pbut) are the narrations in which the Imams have admitted their sin and have asked for God’s forgiveness. As a result of evidential and textual reviews، it has been identified that most of these narrations are weak in terms of being constructed on documentary evidence، and، regarding their texts: 1) The subject of these hadiths is mostly about paying attention to God which draws others’ attention to this action; 2) the terms such as sin، repentance and forgiveness، used as evidence of fallibility، do not necessarily indicate fallibility and have different uses; 3) forgiveness of Imams (pbut) is a type of repulsive forgiveness which prevents the manifestation of sins; 4) repentance and forgiveness، in Quran’s view، is one of the greatest prayers، examples of which can be mentioned by referring to these points. All believers are called to forgiveness، and God loves those who repent.
Machine summary:
وجود دارند، مورد بررسی سندی متنی قرار گرفته اسـت و مشـخص شـده کـه مهـم تـرین مسـتند شبهات افراد، در رابطه با عدم عصمت امامان (ع )، روایاتی است که در آنهـا امامـان (ع ) بـه گناهـان خود اعتراف کرده اند و خواستار طلب عفو از خدا شده اند.
کسی که هدف از بعثت او تکمیل مکارم اخلاقی و یا به تعبیر دیگـر، رسـیدن بـه اوج و نهایت مکارم اخلاق است ، نمیتواند خود نقصی در این زمینه داشته باشد، هرچند کـه مخالفـت بـا چنین عصمتی با عصمت آنان از گناهان شرعی منافات ندارد، مگر اینکه گفته شود برخی از امـوری که نسبت به عموم مردم گناه اخلاقی شمرده میشود، در مورد انبیاء گناه شرعی محسوب میگردد.
مغفرت و بخشیدن هر چیزی هم متناسب با همان چیـز میباشد؛ یعنی مغفرت دارای مراحل و مراتب گوناگونی است و دقیقا در برابر هر یک از مراحل گناه ، استغفار و گذشت هم معنای ویژه خود را مییابد و هم چنین استغفار دربارة اوامر و نواهی ارشـادی را نیز میتوان به درخواست آمرزش نسبت به گناه در مقام محبت برگردانـد؛ یعنـی هرچنـد حکـم مولوی در کار نبوده ، لیکن اقتضای مقام محبت این بود که محب بـه جلـب رضـایت محبـوب خـود بیندیشد و هر آنچه محبوب به صلاح او میداند، همان را به جای آورد، و یا اینکه اسـتغفار در بـاب تخلف از اوامر و نواهی ارشادی به لحاظ هتک حرمت ضمنی است کـه ایـن تخلـف در بـر دارد؛ بـه عبارت دیگر، وقتی معلوم شد آنچه آمر و ناهی به عنوان مصـلحت تشـخیص داده ، مطـابق بـا واقـع بوده ، شخص مأمور احساس میکند تخلف از امر و نهی کسی که خیـر و صـلاح او را مـیخواسـته ، نوعی اهانت و بیاحترامی تلقی شده است ، هرچند چنین قصدی در کار نبوده اسـت .