Abstract:
بحث از متفکری همچون نیکولوماکیاولی به مانند رشته درازی است که تاکنون پایانی نداشته است .نسبت اندیشه مدرن با مسیحیت و تحول فکری سکولاریسم ، نخستین آبشخورهای خود رااز اندیشه ماکیاولی میگیرد. استفاده ابزاری از دین توسط ماکیاولی از تفاسیر معتبر در این زمینه است که راه را بر درک اندیشه ماکیاولی مخدوش ترمیکند.در این مقاله سعی در نشان دادن نوعی این همانی بین اندیشه ماکیاولی و مسیحیت داریم که از طریق تفسیر جمهوریخواهانه ، میتواندبه درک معنای سکولاریسم و فهم چنین تحولی منجر شود.چنین تحولی ناگفته پیداست در تفسیری که صرفا در مسیحیت قابل توضیح است در اینجا آورده می شود.
The discussion over a prominent thinker like Niccolo Machiavelli is like a neverending stream. The proportion of modern thought to Christianity and the intellectual evolution of Secularism have their origins in Machiavelli`s thought. The explanation of this proportion has been accompanied by kinds of incoherences to the extent that have put Machiavelli as the enemy of the religion or against that. Also Machiavelli`s use of religion as instrument is another reliable interpretation. That makes it ever harder to comprehend Machiavelli`s ideas. This article tries to indicate some kinds of identity between Machiavelli`s thought and Christianity which can result in the recognition of the meaning of Secularism and such intellectual evolution through the republican exegesis.
Machine summary:
ماکیاولی براساس این تفسیر نه تنها ادعا کرده است که آزادی جمهوریخواهانه نیاز به یک مذهبی داردکه از جانسپاری برای «خیر عمومی » (common good) حمایت کند و آن را ترویج بخشد، بلکه مذهب مسیحیت به درستی تفسیر مناسبی برای هدف ماکیاولی در راستای «وظیفه مدنی (civic task) ارائه میدهد.
با این وصف فقره ی بسیار اساسی ماکیاولی را که پیش از این به مناسبت دیگری به آن اشاره کردیم دوباره میآوریم که به نظر می رسد با این تفاسیر معنای آن «اکنون » روشن می شود: «اگر می اندیشیدند که دین ما سربلندی وطن و دفاع از آن را مجاز شمرده است در مییافتند که [مذهب ما] آرزو داردکه ما باید به وطن عشق بورزیم و آن را محترم بداریم و قدرت و مردانگی لازم برای دفاع از آن را بدست آوریم (ماکیاولی،١٣٧٧، ص ٢٠١).
وقتیکه ماکیاولی مثال آلمان را میزند که «مردم آلمان هنوز بسیار دیندار و درستکارند و از این رو در آنجا شهرهای آزاد بسیاری هستند که قوانین خود را محترم می شمارند و هیچ دشمن داخلی یا خارجی نمیتواند به استقلال آن آسیب برساند» (ماکیاولی،١٣٧٧، ص ١٧٣) و همه ی اینها به خاطر خوبی آداب و رسوم و مذهب خوب میباشد قطعا می دانست که مذهب آنها مسیحیت است و هنوز «خیر بزرگ » (great goodness) و «مذهب بزرگ » وجود دارد و این مسیحیتی است که بر پایه ی «ویرتو» تفسیر شده است .