Abstract:
پدیدارشناسی برجسته ترین گرایش فلسفی قرن بیستم و حتی قرن فعلی است . برخی از مدعیات این نحله فلسفی بنای بسیاری از گرایشات پیشین فلسفی که در علوم انسانی آنها را به کار میبردیم ویران نموده است . ولی متاسفانه شاهد آنیم که پژوهشگران علوم انسانی بدون توجه به انتقادات وارده از جانب پدیدارشناسان بزرگی همچون هایدگر به راه غلط پیشین خود گام گذاشته و دستاوردهای ابطال شده قبلی را همچنان بسط و گسترش میدهند. هدف این نوشتار نشان دادن این موضوع است که پدیدارشناسی هایدگر به عنوان منطقی برسازنده میتواند این نقص بنیادین گرایشات سنت فلسفی غرب را بر طرف ساخته و با طرح انتولوژی بنیادین شیوه هستی دازاین در جهان را مورد واکاوی قرار داده و خلا بسیاری از روش شناسیهای معمول در علوم انسانی را پر کرده و باعث شود تا این روش شناسیهای از مدعیات پیشین خودمبنی بر دست یافتن به حقیقتی جدید دست بردارندو مداقه بیشتری درباره ماهیت هستی انسان داشته باشند.
Phenomenology is the most eminent philosophical school of the past and present century. Some claims of this school has destroyed the construction of lots of the postulates of the tradition of western philosophy، of which we have been using in human sciences. Unfortunately we still see that the researchers in human sciences resort to obsolete theories that Heidegger has proved their falsity. The purpose of this article is to show that in Heidegger’s view، phenomenology as a constitutive logic can eliminate this basic fault in western philosophy. Being and Time as his major work proposes “fundamental ontology” in order to solve the problems of western metaphysics. This articles challenges some methodologies in human sciences who ignore the ontological structure of human Dasein and claim that they can obtain a new truth in humanities. In addition، some of the disagreements between Husserl and Heidegger is going to be worked out and it will be judged in behalf of hermeneutic phenomenology in Heidegger’s point of view.
Machine summary:
او با بیان این نظر عزم خود را جزم کرد تا بنیان هایی برای علم آگاهی فراهم سازد و از این پس این سوال را وجهه همت خود قرار داد: وقتی که امر روانی یا تجربیات زیسته را بدیهی و مستقل از امور فیزیولوژیک و زیست شناختی فرض میکنیم ، در واقع چه چیزی را مفروض گرفته ایم ؟ به زعم برنتانو تفاوت اصلی پدیدارهای روانی با پدیدارهای فیزیکی در این است که پدیدارهای روانی در درون خویش سکونت داشته و بینیاز از امر بیرون بود هستند.
اما آنچه برای هایدگر اهمیت دارد مفهوم پدیدارشناختی پدیدار است که متعلق به شیوه و ساختار این نمایش دادن و تبیین چیزهاست ؛ یعنی هر آن چیزی است که این قابلیت را در پدیدار به وجود میآورد تا خودش را از جانب خودش نشان دهد.
البته این مفهوم از حقیقت شیوه ای از هستی اگزیستانسیال دازاین است که قبل از درک تئوریک جهان به وقوع میپیوندد و نخستینی تر از آنست .
اما با چه مجوزی میتوان ادعا کرد که ویژگی های هستی شناختی دازاین به مثابه پروا تفسیری نخستینی از این هستنده فراهم میآورد و بر چه اساسی می توان گفت که فهم و تفسیر ما قبل از درک تئوریک ما از هستندگان به وقوع میپیوندد و بر آن تقدم دارد؟ به طور کلی نخستینی بودن یک تفسیر هستیشناختی به چه معناست ؟ پژوهش انتولوژیک نوع ممکنی از فهم است و همانطور که دیدیم [فهم ] ریشه در تفسیر دارد.