Abstract:
خاقانی در زمینه خیال پردازی و مضمون آوری سرآمد شاعران عصر خویش است. «آیینه» یکی از موتیف هایی است که وی برای خلق مضامین متنوع از آن بهره گرفته است و شاید بتوان گفت: این واژه پس از «خورشید» پربسامدترین موتیف دیوان اوست. در این مقاله کوشیده ایم بر اساس روش تحلیل محتوا، موتیف آیینه را در دیوان خاقانی بررسی کنیم. نتایج پژوهش حاکی از آن است که هنرنمایی خاقانی در این زمینه، تنها در بازی واژگانی، به کار بردن ترکیبات نو و استعاره های تازه و غریب نیست؛ بلکه در پشت این حجاب های رنگین، دریایی از دانش ها، باورها و عقاید گوناگون نهفته است. البته نفوذ، قدرت و حساسیت مشاهدات خاقانی نیز در آفرینش استعاره ها و ترکیب های گوناگون او با واژه ی آینه موثر بوده است؛بنابراین تصاویر ابداعی او سرشار از حرکت و پویایی است و حتی جزئی ترین ویژگی های آیینه- که از دید بیشتر مردم پنهان است- از نگاه شاعرانه و نکته یاب او پنهان نمانده است.
Machine summary:
"شاعردر قصیده ی «حرزالحجاز» با قرارگرفتن در فضای معنوی خانه ی خـدا در یـک تصویرسازی زیبا میگوید: زائران شب روی خانه ی خدا هنگامی به مقصد روحانی خود میرسند که صبح ، رخشان و آینه وار برمی دمـد و در ایـن آینـه ، چهـره ی زیبـای کعبـه ، نمودار میشود و زائران پس از آن ، شاهد طلوع آفتاب خواهند بود: شب روان چون رخ صبح آینه سیما بینند کعبــه را چهره در آن آینه پیدا بینند گرچه ز آن آینه خاتون عــرب را نگرند در پس آینــــه ، رومی زن رعنا بینند (همان :٩٥) تغییر در ساختار استعاره ، یکی دیگر از نوآوری های خاقـانی اسـت ؛ بـه بیـان دیگـر، گاهی وی به گونه ای ساختار دواستعاره را درآمیخته و راه ذهن را در رسیدن به معنـای مورد نظر شاعر، دورتر کرده است ؛ زیرا مخاطـب ابتـدا بایـد ارتبـاط هنـری طـرفین دو استعاره را کشف کند تا به منظور اصلی شاعر دست یابد؛ برای مثال خاقانی با مشاهده ی عینی نخستین پرتوافشانی آفتاب در صبحدم ، در خیـال شـاعرانه ی خـود چنـین تصـور میکند که صبح با دمیدن خود ساخت شب را از جنیبت فلک ، فرومی گیرد و در عوض ، خورشید را هم چون آیینه ای بر عذار آن می بندد: از جنیبت فروگشاید ساخت آینـه اش بر عذار بندد صبح (همان :٤٨١) در بیت زیر نیز پشت آینه ، استعاره ای آشکار از آسمان شب است که حلقـه ی مـاه از آن درآویخته است : حلقه دیدستی به پشت آینه ماه حلقه هم چنان بنمود صبح (همان :٤٧٣) گاهی نیز مشاهده ی هیبت و جلال ممدوح ، خاقانی را به تحسین وامـی دارد و هفـت اختر را آیینه ای می داند که این شکوه را منعکس می نماید: شاهنشهی که بهر عروس جلال اوست هفت آسمان مشاطه و هفت اختر آینه (همان :٣٩٩) وی در جای دیگر برای بیان عظمت ممـدوح ، صـحنه ای زیبـاتر مـیآفرینـد؛ آیینـه ی چرخ ، از بیم ممدوح شاعر، زنگار گرفته و او از ممـدوحش مـی خواهـد کـه هـم چـون صیقلی ، زنگ از آیینه ی ملکش بزداید: از سهم تو زنگار گرفت آینه ی چرخ کز آینه ی ملــکت زنگار زدایی (همان :٤٣٦) خاقانی در قصیده ای دیگر، چرخ آینـه سـان و مـدور را در خـدمت رخسـار معشـوق میداند تا تجلی گاه چهره ی زیبای او باشد: خدمت زلف و رخ کنند از پی سنبل و سمن شاخـه در آن مربعی، آینـه در مدوری (همان :٢٤٨) ٣."