Abstract:
در قلب تمام سنتها، حکمت خالده وجود دارد که شامل مبانی مابعدالطبیعی، انسانشناسی، اخلاق و خداشناسی است. راههای مختلف وصول به ذات قدسی خداوند از خودشناسی شروع میشود؛ چنانکه حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» شاهدی بر این مدعاست. در این مسئله بین شوان (تکمیلکننده سنتگرایی) و نصر (شارح آثار او) دو اختلاف اساسی وجود دارد؛ از یک سو نصر تأکید میکند که هرکس خود را شناخت، پروردگار خود را میشناسد؛ اما در اندیشه شوان هرچند وجود ناب و حقیقی پدیدارها و ازجمله حقیقت انسان، خداوند را نیز به ظهور میرساند، اما این خداشناسی است که مبنا قرار میگیرد و انسان را در درجه دوم اهمیت قرار میدهد. با همه این توصیفات، اختلاف میان شوان و نصر جدی است و شاید نتوان بهآسانی آن را رفع کرد. از سوی دیگر شوان اساسا به مسئله «ولایت» - چنانکه نصر قائل است - اعتقادی ندارد، اما به الهام افراد قدیس (علاوه بر پیامبران) قائل است.
Sophia perennis، including the principles of metaphysics، anthropology، ethics and theology، has been placed in the hearth of all traditions. All ways to attain the pure essence of God begins from knowing one`s own self as is understood in the hadith: “One who comes to know himself will know his Lord”. On this issue there may be found two important disagreements between Schuon، and Nasr as his commentator. The disagreements include: a) Nasr emphasizes that one who know himself، will know his Lord. But Schuon، noticing the difference between relative command and absolute command and on the basis of theology، places human in the second degree of importance، while God was know on the basis of dignity and visible original existence sphere including human (God manifestation paramount).with all of explanations، between Nasr and Schuon is drastic and perhaps cannot easily be solved. b) In ”Velayat” issue، Schuon did not basically believe what Nasr believes but he believes to the revelation of sanctification individuals (in addition to prophets).
Machine summary:
"بنابراین اگر امر قدسی هر آن چیزی باشد که نشانی از ذات قدسی و سرمدی در خود دارد و آن را منعکس میسازد، علاوه بر متون مقدس، طبیعت، عالم هستی و پدیدههای مختلفی را که نشان از قدرت الهی در خود دارند نیز میتوان امر قدسی دانست؛ زیرا از جانب ذات قدسی خداوند نازل شدهاند، جنبهای از الوهیت او را منعکس میسازند و انسان باید نسبت به آنها معرفت پیدا کند و دریابد که این معرفت، بالاترین مرتبه معرفت و متمایز از سایر معارف است.
هرچند تنها از رهگذر سنت میتوان از عهده چنین وظیفهای برآمد، اما به اعتقاد سنتگرایان، سنت شرط لازم است، ولی کافی نیست و تا انسان صلاحیت دریافت آن را در خود ایجاد نکند، نمیتواند به آن دست یابد؛ زیرا موضوعاتی که در معرفت قدسی مورد بحث قرار میگیرند، دارای یک ماهیت باطنی حقیقیاند که حتی در بافت سنتی هم نمیتوان آنها را به هر کسی تعلیم داد و بدون ایجاد آمادگی در انسان، تعلیم آن حتی میتواند زیانبار باشد (همان، ص602).
البته منظور از قوه عاقله بهعنوان راه خودشناسی نیز همانند خداشناسی، عقل شهودی است که شناختی بیواسطه و درونی را موجب میشود، نه عقل استدلالی که نمیتواند شناختی حقیقی از انسان بهدست دهد؛ زیرا از یک سو مبتنی بر خواص ظاهری اشیا و پدیدهها و حتی انسان است و از سوی دیگر روش اصلی در این شناخت، تجربه و آزمایش است؛ درحالیکه حقیقت انسان تحت تجربه علمی قرار نمیگیرد."