Abstract:
دو اصل مهمی که تشکیل دهنده پارادوکس تایید هستند، عبارتند از: 1. اصل یا معیار نیکو؛ 2. اصل یا شرط هم ارزی؛ راه حل های مطرح شده برای حل پارادوکس تایید نیز بر همین مبنا در دو دسته کلی قابل دسته بندی هستند: نخست ، راه حل هایی که بر رد یا اصلاح معیار نیکو مبتنی اند؛ دوم، راه حل هایی که بر رد یا اصلاح شرط هم ارزی مبتنی هستند. در مقاله حاضر، با توصیف اجمالی پارادوکس تایید، به چهار راه حل پرداخته ایم. دو راه حل نخست بر رد یا تعدیل شرط هم ارزی مبتنی اند. راه حل سوم (دیدگاه لیپتون) به نظر نگارنده مبتنی بر رد معیار نیکو و راه حل چهارم به نوعی برگرفته از مباحث منطق جدید و با تمرکز بر محتوای وجودی موضوع دو قضیه اصل و عکس نقیض آن است. در پایان این بررسی، دیدگاه خود را در این زمینه بیان کرده ایم. در دیدگاه خود، جنبه منطقی بحث را از جنبه روان شناختی و در جنبه منطقی نیز دو بعد ایجابی و سلبی را از یک دیگر تفکیک کرده ایم.
The Paradox of Confirmation is a result of two principles: first، Nicod's principle or criterion; second، the equivalence principle or condition. Thus solutions proposed for the paradox are of two types: first، the ones based on rejecting Nicod's principle، and second، the ones based on the rejection of equivalence condition. In the present paper، I will review the Paradox of Confirmation and four solutions to it، two of which are based on the rejection of the equivalence condition. The third (Lipton's) is، in my view، based on the rejection of Nicod's principle، and the fourth is somehow derived from issues in modern logic and is focused on the existential content of the subject-matter of two theorems of the principle and its contraposition. Finally I propose my own assessment in which the logical aspect of the problem is distinguished from the psychological one، and within the logical aspect، positive and negative aspects are separated.
Machine summary:
بنابراین، افزون بر اشکالات دیگری که همپل در این باره میآورد (نک: نصیری، 1391) به یک تناقضنمون در اینجا میرسیم؛ زیرا از یک سو بر اساس قاعدهای منطقی باید هر چیزی که یک قضیه را تأیید میکند قضیه برابر با آن قضیه را نیز تأیید کند، و از سوی دیگر با توجه به شرط نیکو، چنین قانونی نقض میشود.
اکنون در مورد کفش سفید باید گفت که کفش سفید در صورتی میتواند قضیه «همه کلاغها سیاه هستند» را تأیید کند که نمونه نقضی برای نقیض آن (هیچ کلاغی سیاه نیست) هم باشد، در حالی که چنین نیست؛ زیرا کاملا ممکن است که همه کلاغها سیاه باشند و کفشی داشته باشیم که سفید باشد بیآنکه ربطی به آن داشته باشد.
آنچه که لیپتون بر آن پای میفشرد این است که استنتاج مقایسهای، پارادوکس کلاغ را در پرتو جدیدی وارد میکند که بر اساس آن، دیگر مسئله مطرح برای ما این نیست که چرا نمونههای عکس نقیض تأییدکننده نیستند و نیز مسئله این نیست که چگونه باید این شهود را که چنین نمونههایی تأیید کننده نیستند توجیه کنیم.
همپل تصور میکند که برخی مشاهدات «به نحوی خودکار»، بدون در نظر گرفتن اینکه امور دیگر چگونه است، به فرضیه ما مربوط هستند، اما باید گفت که این امر در ابطال قیاسی فرضیههای عام درست است نه در تأیید آنها؛ یعنی مشاهده یک کلاغ غیرسیاه، صرف نظر از اینکه این مشاهده به چه شیوهای و در چه وضعیت و سیاقی انجام گرفته، ابطالکنندۀ قضیه عام «همه کلاغها سیاه هستند» میباشد، ولی تأییدکنندۀ آن نیست.