Abstract:
نسبیگرایی مفهومی گونه ای از نسبیگرایـی اسـت کـه بـر ضـرورت وسـاطت چارچوب مفهومی، زبان ، پارادایم یا دیگر جهاز ذهنی و بشرساز در فرایند فهم واقـع و تفسیر و قرائت جهان تاکید میورزد. از نظر نسبیگرایان مفهـومی، نظـر بـه اینکـه دستگاه ها و چارچوب های مفهومی که این نقش واسـط را بـر عهـده دارنـد متکثـر، متنوع و سنجش ناپذیرند و نمیتوان در باب درستی و نادرسـتی آنهـا بـه قضـاوت و داوری نشست ، قرائت های مختلف از جهان و تئوریهایی که در عرصه های مختلف در چارچوب طرح های مفهومی و پارادایم ها و چارچوب های زبانی مختلـف عرضـه میشود به یکسان از حقانیت و صدق و موجه بودن برخوردارند. مقاله حاضر میکوشد، ضمن معرفی دقیق نسبیگرایی مفهـومی و اشـاره بـه چند تقریر مهم از آن ، نشان دهد که پل زدن از نسبیگرایی مفهـومی بـه نسـبی- گرایی معرفتی و نسبیت حقانیت و صدق بـا اشـکالات منطقـی روشـنی مواجـه است . و نسبیگرایی مفهومی، بر فرض درستی و اعتبار، هرگـز مسـتلزم نسـبی- گرایی در صدق و حقیقت نیست .
Machine summary:
نسبیگرایی مفهومی چنان که بیان شد، نسبیگرایی مفهومی مبتنی بر این پیش فرض است که جهان امری حاضر و آماده و قابل دسترسی بیواسطه نیست ؛ این درست است که ذهـن ما، دنیا را به طور خودسر به تصویر نمیکشد بلکه به مـدد داده هـای موجـود بـه درک جهان اقدام میکند اما تأکید نسبیگرایان مفهومی آن است که ذهن ما داده ها و دریافت های خود از جهان را سازمان دهی مفهومی میکند و ایـن سـازمان دهـی مفهومی را به یاری و وساطت «طـرح مفهـومی» (Conceptual scheme) یـا «دستگاه مفهومی» (Conceptual apparatus) صورت میدهد.
(طباطبایی، بی تا: ٤٧ و ١٣٢) امـا عنصـر دوم مقـوم نسبیگرایی مفهومی در تحلیل فلاسفه از علم حصولی جایی ندارد، زیرا هر چنـد در بسیاری موارد درون مایه این واسطه ـ یعنی صورت های ذهنی و مفاهیمی کـه حاصل مواجهه ادراکی و احساسی ما با خارج است ـ به طور طبیعی و به عنـوان اقتضائات دستگاه احساسی و ادارکی ساخته مـیشـوند، بـا ایـن حـال ، تغییـر و تفاوت در آنها راه دارد و چنین نیست که درک حصولی همه آدمیان از حوادث و اشیاء و موضوعات کاملا یکسان و ثابت باشد.