Abstract:
در ساختار قدرت ایران عصر قاجار، هرچند انبوه شاهزادگان، تسلط یکپارچۀ سلسله را تسهیل میکرد، سازوکار تقسیم مناصب موانعی را در نظارت بر رفتار حکمرانان فراهمآورد و عملکرد سلطان حسینمیرزا جلالالدوله نمادی از نحوۀ حکمرانی قاجاریه در ولایات بود که بازتاب آن در حیات اجتماعی از دو جهت حایز اهمیت است: رهیافت به مصایب قشرهای زیردست جامعه و تلقی اجتماعی از ساختار قدرت. هرچند جنبش مشروطیت تحدیدی بر شاه، وابستگانش و این رویه بهشمارمیرفت، تضاد منافع روس و انگلیس به شکل صفآرایی مستبدین و آزادیخواهان، منسجمنبودن رویه در بدنۀ مشروطهخواهان و استفادۀ ابزاری آنها در ضربهپذیری رقیب، بستر مناسبی برای فرصتطلبی افرادی چون جلالالدوله فراهمآورد تا با پدیدۀ نوین همراه شوند. براین اساس، عملکرد جلالالدوله بهعنوان نمادی از ساختار قدرت در ولایات نهتنها بر آسیبپذیری بدنۀ اجتماعی افزود، نقشی مؤثر در شکلدهی تلقی آنها از نظام پارلمانی داشت. مقالۀ حاضر، با روش توصیفیـتحلیلی، به واکاوی در اسناد، دادهها و مکتوبات تاریخی موجود پرداخته تا پاسخگوی این پرسشها باشد: در حکومت جلالالدوله، حیات اجتماعی فارس و یزد چه ویژگیهایی داشت؟ عملکرد شاهزادگانی چون جلالالدوله بر انتظارات مردم ولایات نسبت به پدیدۀ نوین مشروطیت چه تأثیری داشت؟ تعامل مشروطهخواهان با ظلالسلطان و جلالالدوله تا چه میزان با آمال عمومی نسبت به نظام پارلمانی تناسب داشت؟.
Machine summary:
به عبارت بهتر، ازآنجاکه تأیید حکومت جلال الدوله ، پاسخی به ابراز حمایت ظل السلطان از جانشینی مظفرالدین شاه تلقی مـی شـد، موفقیت در عزل وی چندان متصور نبود، چنان که در تأیید آسودگی خیـال جـلال الدولـه از حکومت مرکزی ، می توان به نحوة برخورد وی با تظلم خواهی یکی از روستاییان محمودآباد یزد به شاه و دریافت حکم تخفیف سی شاهی از مالیات روستای مذکور اشاره کرد که خود شرح ماجرا را به نظم آورده است : شـاها تـو را مـدام ، ظـل خـدا بـه سـر عمــر تــو مســتدام ، ملــک تــو مســتقر ایــران ز عــدل و داد، پــر کــرده ای امــا دارالعبــــاده یــــزد افتــــاده از نظــــر شــهزاده بــا ســپاه تــاراج کــرده اســت ملک و عیال و مال ، محصول و سیم و زر روزی صدور یافت حکمی به خط شاه طغرایـــی از قضـــا، عنـــوانی از قـــدر با صد هزار شـوق ، بـردیم سـوی یـزد آنگــه ز مــاجرا شــهزاده شــد خبــر ما را بـه حکـم زور بردنـد در حضـور فرمان به روی دست ، قرآن به روی سـر یک تن کتاب خویش بوسید و برد پیش لیک حکـم پادشـاه سـلطان بحـر و بـر شــهزاده از غــرور غضــبان و ناصــبور فــورا هــزار چــوب آوردنــش بــه بــر بر سر رسول را چندان بـزد کـه خـورد فرمــان شــاه را چــون مغــز نیشــکر آنگه به زیر چوب ، خردش نمود خوب از سینه تـا بـه دوش ، از پـای تـا کمـر زیــن مــاجرا شــگفت عــالم فراگرفــت چون قرص آفتاب امری اسـت مشـتهر القصـــه الامـــان از یـــزد و اصـــفهان فریاد از ایـن پـدر، بـی داد از ایـن پسـر (نواب رضوی ، ١٣٨٨: ٢١٧) ٩.