Abstract:
این مقاله در صدد پاسخگویی به این سوال است که چرا شـریعتی بـرای اسـطوره اهمیتی بیشتر از تاریخ قائل شده است ؟ و با طرح این پرسش ، ضمن بررسی مفهوم و معنای اسطوره و تعاریف متفاوتی که از آن شده است ، اسطوره را در چـارچوب نظریات مثبت نگرانه ارنست کاسیرر که اسطوره را شکل معینی از تجربه و شـیوه ی خاصی از عینیت بخشیدن به جهان دانسته ، در اندیشه ی شریعتی بررسـی و دنبـال کرده است . نتیجه این که شریعتی با آگاهی از وجوه مثبت اسطوره و کاربرد وجـه تخیلی و ادراکی آن در برانگیختن کنش جمعی و آگاهی بخـش ، آن را بـه عنـوان تاریخی که باید می شد و نشد، در برابر تاریخ موجود قـرار داده و بـرای اسـاطیر حقیقتی بیش از تاریخ قائل شده است .
This article tries to answer this question that why did Shriati emphasize more on myth that history. Propounding this question، the article studies the concept and meaning of myth and its various definitions and considers the myth in positive theories framework of Ernst Cassirer in Shariati''s thought. Cassirer has assigned myth as a definite form of experience and specific practice for giving objectivity to the world. The result is that Shariati who had an acquaintance with the positive aspects of myth and its imaginary and perceptual side usage in provoking the social action، placed it as a history that should happened but didn''t، in front of actual history and attached more reality to myth that history.
Machine summary:
تلقی عام از اسطوره ، مبتنی بر برداشتی منفی و تقلیل گرایانه از اسطوره است که به طـور عمده آن را بر پایه ی داستان ها و افسانه های بی پایه و اساسی که ساخته ی زبان و ذهن بشر اولیه به واسطه ی کمبودها و عقده گشایی های حاصل از نداشتن هـایش مـی باشـد، تعریـف کرده اند؛ اما این مقاله در پی آن است که نشان دهـد اسـطوره در اندیـشه ی شـریعتی ، بـار معنایی مثبتی یافته و وی با تکیه بر ویژگی ادراکی اسطوره و بر اساس تـصویرسازی هـای خیالی و آرمانی و در عین حال کارآمد در حوزه ی حیات اجتماعی انسان بر وجه تحریکی اسطوره بر مبنای کنش جمعی تأکید کرده است .
شریعتی برای آن که این شدن را بر یک خواست تاریخی انسان مبتنی سازد از اسطوره کمک می گیرد؛ در نظـر وی اسطوره و یا اساطیر عبارت است از: «تاریخی که باید به وجـود مـی آمـد، امـا نیامـد، یـا مجموعه حوادثی که باید اتفاق می افتاد و نیفتاد و قهرمانان اساطیر کسانی هستند که می باید باشند، اما تاریخ نگذاشت که باشند.
آنچه را که می توان در اندیشه شریعتی جست ، نوعی یگـانگی میـان اسـطوره و تـاریخ است هم چنانکه اشاره شد شریعتی اساطیر را درکنار تاریخ می بینـد و او از زاویـه مغفـول ماندن زبان نهفته در اسطوره و به حساب نیامدنش در برابر تاریخ تدوین شده تـلاش دارد تا صورتی دیگر از آگاهی که از خلال تجربه بشر برای نوعی عینیـت بخـشیدن بـه جهـان است را روشن سازد.