Abstract:
نظریه های کلامی عمدتا در مبانی فلسفی پیشین ریشه دارند و بر ای نق د آن ها
می توان ریشه های آن ها را کاوید و نقد کرد. از این رو در این مقاله ، ریشه های
فلسفی نظریة بسط تجربة نبوی بررسی و تحلیل شده است تا زمینة نقد نظریة
مزبور فراهم تر شود.
در این تحلیل، از مبانی فلسفی عبدالکریم سروش در طرح نظریة بسط تجربة نبوی
پرده برداشته شده و نشان داده شده که نظریة یادشده بسیار وامدار رویکرد
سوبژکتیویستی کانت و پوپر، بازی های زبانی ویتگنشتاین و هرمنوتیک فلسفی
گادامر است.
Machine summary:
تفاوت بر اساس درجه: سروش از سویی اظهار میدارد که غیر پیامبران هم میتوانند واجد تجربههای دینی باشند و از سوی دیگر بیان میکند که پیامبران دارای مدرکات ویژهای هستند که غیر پیامبران به آنها دست نمییابند (سروش، 1385: 3)؛ بنابراین میتوان به این نتیجه رسید که در میان تجربههای دینی مرتبهای وجود دارد که کاملا منحصر به پیامبران است؛ مرتبهای که آن را مرتبة تجربه یا «کشف تام» میداند (همان: 10)؛ 2.
آنچنان که سروش میگوید: «وحی تابع پیامبر است، نه پیامبر تابع آن» (همان)؛ بدین معنا که پروسة وحی تابع «شخصیت» پیامبر است، یعنی آن «اتفاقاتی که میافتد تا کشفی برای پیامبر حاصل شود، خود آن کشف و آن پروسه تابع شخصیت پیامبر و متناسب با ظرفیت اوست» (سروش، 1387) بر مبنای تمایز قائلشدن میان تجربه و تعبیر، فاعلیت پیامبر در تجربة دینی را در دو مرتبه میتوان قرار داد و تحلیل کرد: فاعلیت پیامبر در مرتبة ادراک امر بیصورت، و فاعلیت پیامبر در مرتبة تبیین تجربة دینی (صورتدهی بر امر بیصورت).
همان طور که کانت نمیگوید ذهن آدمی اشیا را خلق میکند، بلکه بر این عقیده است که ذهن صور شناسایی خود را که معین و مقدر از جانب احساس و فهم انسانی است، بر مادة نهایی تجربه تحمیل میکند (کاپلستون، 1375: 6/ 241-242)، سروش نیز در «تابعیت وحی از پیامبر» نمیگوید که پیامبر خود وحی را بهوجود میآورد بلکه سخن او بدین معناست که در تمامی فرایند وحی، ذهن پیامبر مقولات یا صور خود را بر مادة وحی قرار میدهد.