Abstract:
مسئله اساسی مقاله حاضر آن است که چه مکانیسمی به گفتمان های رقیب جمهوری اسلامی، توان به حاشیه راندن گفتمان فرهنگی نظام را داده است؟ مدعای اصلی این تحقیق بر اساس مدل لاکلا و موف آن است که سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی ایران به دلیل ناتوانی در حاشیه رانی و برجسته سازی گفتمان فرهنگی در مواردی دچار بی قراری شده است. علت این بی قراری از دست رفتن توان ایجاد تمایز و در دسترس نبودن گفتمان است. در این جا با روش تحلیل گفتمان نشان داده شده است که گفتمان سیاست فرهنگی در استفاده از دو ابزار برجسته سازی و حاشیه رانی برای ایجاد هژمونی به شدت ناکارآمد بوده و گفتمان صرفا در سطح کلان به صورت کلی و ابلاغی حاضر بوده و در برنامه های عملیاتی بازوهای فرهنگی نظام نه تنها حاشیه رانی و برجسته سازی مناسبی برای آن انجام نشده، بلکه در مواردی گفتمان فرهنگی با ارزش های منفی همنشین شده و در واقع، دستگاه فرهنگی بر ضد گفتمان فرهنگی رسمی عمل کرده است.
This article primarily seeks to find out what mechanisms had empowered rival discourses of Islamic Republic of Iran to marginalize the cultural discourse of its ruling system. Based on Laclau and Mouffe's discourse theory, this paper primarily claims that cultural policy of Islamic Republic of Iran has become shaky in some cases due to weakness in marginalization or promotion of cultural discourse. This shakiness has resulted from unavailability of a discourse and failure to distinguish. Applying discourse analysis it has been demonstrated here that the discourse of cultural policy has been extremely inefficient in utilizing two instruments of promotion and marginalization to create hegemony and that the discourse has merely been present in macro level in the form of generally notified policies. In operational programs of cultural arms of the system, they have not received appropriate marginalization and promotion and even in some cases the cultural discourse has become juxtaposed with negative values and in fact, cultural system has acted against the official cultural discourse.
Machine summary:
(شریف زاده و دیگران، 1392: 33) حتی در نظر برخی، این حوزه به یکی از اصلیترین نگرانیهای نظام تبدیل شده است: در واقع، اکنون، معضلات فرهنگی به شدت در جامعه گسترش یافته و مسئولان و صاحبان اندیشه نیز همواره از طرق مختلف آن را گوشزد میکنند: بخش عمده مردم ما از لحاظ مفاسد اخلاقی و اجتماعی از ده سال قبل تا حالا بسیار تنزل کردهاند.
در این مقاله از چارچوب نظری لاکلا و موف که از رویکردهای نظری جدید مطالعه فرهنگ به شمار میرود برای تبیین چرایی ناکامی سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی استفاده شده است.
(سعید، 1379: 87) در این مقاله نشان داده شده است که فرایند حاشیهرانی و برجستهسازی که دو ابزار اصلی هژمونی گفتمان است در ارتباط با گفتمان فرهنگی جمهوری اسلامی چگونه عمل میکند؟ به عبارتی، فرض اساسی مقاله حاضر آن است که گفتمان فرهنگی جمهوری اسلامی بر اساس مدل نظری در وضعیت اوج قرار داشته و در نتیجه با توجه به نقش دو عنصر حاشیهرانی و برجستهسازی، در تثبیت موقعیت هژمونیک گفتمان رسمی و تبدیل آن به تصور اجتماعی فرایند این موضوع در حوزه دستگاه فرهنگی دارای اهمیت است.
با توجه به گستردگی حوزههای گفتمان فرهنگی جمهوری اسلامی در این مقاله، برای نمونه فرایند حاشیهرانی و برجستهسازی ارزشهای مرتبط با دفاع مقدس در یکی از مهمترین بازوهای گفتمان فرهنگی یعنی صدا و سیما مورد بررسی قرار گرفته است.
چراکه بررسی کردارهای زبانی تولید شده توسط این دستگاهها (در اینجا مثال دفاع مقدس در سریالهای تلویزیونی) نشان میدهد که کردارهای زبانی بازتولیدشده به گفتمانهای رقیب تعلق داشته و در صدد برجستهسازی و حاشیهرانی گفتمانهای رقیب و تضعیف گفتمان رسمی فرهنگی جمهوری اسلامی است.