Abstract:
لحن و بیان روایی یکی از اصلیترین مشخّصههای شعر اخوان ثالث است. او شناخته شدهترین شاعر روایی در حوزه شعر معاصر بهشمار میرود. گرایش ذاتی اخوان به روایتگری، تاثیر فراگیری بر ساختار، زبان و محتوای شعر او نهادهاست. اخوان، هنجار شعر خویش را با امکانات روایت منطبق ساخته و عناصر و اجزای آن را به تابعیّت لحن و بیان روایی درآورده است. هنجار زبانی شعر اخوان به گونهایاست که بستر لازم را برای روایتگری ایجاد کرده و به او امکان داده تا نقش شاعری راوی را ایفا نماید؛ یا خود را در موقعیّت روایتگری شاعر قرار دهد. اخوان روایاتی آفریده که وجه شاعرانه و داستانی را یکجا دارند و میتوانند از سطح یک روایت عادی فراتر روند و در عین روایی بودن، قابلیّتهای شعری خود را نیز حفظ کنند. غالب شاهکارها و آثار درخشان وی مبتنی بر روایت و با استفاده از امکانات و ظرفیّتهای بیان روایی آفریده شدهاست. رویکرد شاعرانه اخوان به روایت و بیان روایی، اشکال و جلوههای مختلف و قابل تامّلی دارد که در این مقاله سعی شده ابعاد آن بررسی و تحلیل گردد.
Machine summary:
در مصداق شعری که میآید، توأمانی لحن روایی را با عناصر زبان سنتی و نیز تصویرسازی و توصیفهای مبتنی بر واژههای آرکائیک اخوان میتوان دید: «در آستان غروب/ بر آبگون بهخاکستری گراینده/ هزار زورق سیروسیاه می گذرد/ نه آفتاب، نه ماه،/ بر آبدان سپید/ هزار زورق آوازخوان سیر و سیاه/ یکی ببین که چهسان رنگها بدل کردند/ سپهر تیرهضمیر و ستارۀ روشن/ جزیرههای بلورین به قیرگوندریا/ به یک نظاره شدند/ چو رقعههای سیه بر دامن سپید پیراهن/ هزار همره گشت و گذار یکروزه/ هزار مخلب و منقار دستشسته ز کار/ هزار همسفر و همصدای تنگجبین/ هزار ژاغر پرگند و لاشه و مردار/ بر آبگون به خاکستری گراینده/ در آن زمان که به روز/ گذشته نام گذاریم، و به شب، آینده/ در آن زمان که نه مهر است بر سپهر، نه ماه/ در آن زمان، دیدم/ بر آسمان سپید/ ستارگان سیاه/ ستارگان سیاه پرنده و پرگوی/ در آسمان سپید تپنده و کوتاه.
اخوان با بهرهگیری از ظرفیتهای بیان روایی از جمله فضاسازی، مکالمات درونی و بیرونی، پرشهای زمانی، حرکتهای داستانی و نیز استفاده از عناصر شعری، پیوندی سمبولیک(Symbolic) و اساطیری میان گذشته و امروز برقرار میسازد و از این طریق، درد و دغدغههای امروزی را به صورت میراثی تاریخی معرفی میکند.
این منظومه، شعری کاملا روایی و در عینحال دارای بنمایۀ تاریخی و حماسی و نیز فضایی اساطیری است که در آن، بین حوادث گذشته و وقایع روزگار شاعر پیوندی شاعرانه و نمادین ایجاد شدهاست: «دو تا کفتر/ نشستهاند روی شاخۀ سدر کهنسالی/ که روییده غریب از همگنان در دامن کوه قویپیکر/ دو دلجومهربان با هم...