Abstract:
بهاءالدین محمد، معروف به سلطان ولد، یکی از قدرتمندترین مشایخ طریقه مولویه محسوب میشود. او همواره مشایخ و بزرگان مولویه را تکریم و از اوامر پیرانه آنها اطاعت میکرد. سلطان ولد نه تنها سرسپرده پدر خود بود، بلکه صحبت سید برهان الدین محقق ترمذی را نیز درک کرد. او از زمره کسانی بود که به حقیقت وجودی شمس تبریزی پی برد و شمس نیز اسرار الهی را در گوش جانش دمید. علاوهبر این، سلطان ولد از خلافت صلاح الدین زرکوب احساس خشنودی میکرد و او را شاه دو جهان و یکتای عالم میدانست. وی حسام الدین چلبی را نیز شیخ خود دانسته، معتقد بود که با تمسک به ولایت الهی او به کعبه مقصود میتوان رسید. پس از مرگ حسام الدین، سلطان ولد پشتیبان معنوی خود را از دست داد و در فراق او به گریه و زاری پرداخت؛ اما حسام الدین به خواب او آمد و به سوی کریم الدین بکتمر هدایتش کرد. سلطان ولد اگر چه به مدّت هفت سال از افاضات معنوی این مرشد بهره میگرفت، اما او را به - مریدان معرفی نکرد. نگارندگان چند عامل را در گمنام ماندن کریم الدین بکتمر دخیل میدانند: 1 - حبّ مفرط مریدان به سلطان ولد؛ 2- میل سلطان ولد به مقدس نشان دادن خاندان مولوی؛ 3 قدرت اجتماعی سلطان ولد و شهرت گریزی کریم الدین؛ 4- عقاید عرفانی سلطان ولد. در این جستار برآنیم تا ارتباط معنوی سلطان ولد را با مشایخ طریقه مولویه بررسی کنیم.
Bahā al-dīn Muhammad- known as Sultān Walad- is considered as one of the founders of the Mawlawiya order. He always reveres and respects the elders of Mawlawiye and follows their orders. He was not only the student of his father Jalal al-din Rumi but also a follower of Seyyed Borhān al-Din Mohaqeq Termezi. He was one of those who realized the reality of Shams Tabrīzī and Shams Tabrīzī also communicated the divine secrets to his heart. Moreover، Sultān Walad was satisfied with the Salāh al-din Zarkub caliphate and called him the ruler of the universe and believed in his uniqueness. Also، he was a follower of Hesām al-din Chalabī and believed that through his guidance and sanctity one can receive Allah. After Hesām al-din death he lost his delightful leader and mourned and grieved a lot. However، Hesām al-din came to his dream and directed him toward Karim al-din Bektamer. Although Sultān Walad gained a lot from him during seven years، he didn’t introduce him to his followers. There are several reasons why he did so from our point of view: 1- the utmost adoration of followers of Sultān Walad to him; 2- the desire of Sultān Walad to show the holiness of Rumi family; 3- the social power of Sultān Walad and Karim al-din reputation avoidance and; 4- the mystical beliefs of Sultan Walad. In this article we will try to delineate the spiritual relationships of Sultān Walad and elders of Mawlawiya order.
Machine summary:
"»(انتهانامـه ، ص١٤٨) بنـابراین ، قطب هرچند از نظر تعداد چندین نفر باشد، اما در معنی واحد و یگانه اسـت و اهـل دل وقتی گویند که قطب یکی است ، مقصودشان اتحاد نوری بین آنهاست ؛ پـس بـا اتکا به این نظر میتوان فرض کرد که سلطانولد و کریم الدین بکتمر هر دو یک زمان قطب طریقۀ مولویه بودهاند، در حالی که بین آنها جدایی وجود نداشته است : مــن و تــو زیــر پــرده یــارانیم در لباس دو جسـم ، یـک جـانیم تو ز من گوی و من ز تو گـویم تو مرا جوی و من تـو را جـویم در عدد گرچـه مـا دو چـون دو یک بود دو چـو یـار هـم دگـریم (ابتدانامه ، ص١٣٢) علاوهبر این ها، نکتۀ دیگری که در تفسیر این رابطه میتواند راهگشـا باشـد، ایـن است که در نظرگاه سلطانولد، مرید صادق نسخۀ تمام عیاری از وجود شیخ بـوده و با او به یگانگی رسیده است : یک بود در وحدت این شیخ و مریـد هـر کـه بیندشــان دو او باشـد مریــد ایــن تعــدد در جهــان هســتی اســت کو عدد آنجا که عشق و مستی اسـت مؤمنـان را زیـن سـبب گفتـه رسـول نفس واحد ،از دل و جان کـن قبـول (انتهانامه ، ص٧٩) و این فرد اگرچه از روی ظاهر مرید است ، اما در باطن عین مراد است و شهسوار راه عشق محسوب میشود: تــو مریــدش مبــین مــرادش بــین تــو غلامــش مبــین قبــادش بــین باشــد از روی نقــش و نــام مریــد بود از روی جـان چـو شـیخ فریـد (ابتدانامه ، ص١٤١) پس اگر سلطانولد را مرید صادق شیخ کریم الـدین بکتمـر بـدانیم ، او بـه علـت یگانگی با جان شیخ به مرتبۀ مرادی رسـیده و پیشـوایی سلسـلۀ مولویـه را پذیرفتـه است ."