Abstract:
با توجه به اینکه قضاوت یکی از مباحث مهم و ضروری فقه و حقوق محسوب میشود، شرایط قاضی از اهمیت بالایی برخوردار است و از این جهت اسلام نسبت به اهلیت و صلاحیت متصدیان قضا و داوری تأکید مضاعف نموده است. این موضوع از زمان شیخ طوسی مطرح بوده ولی در چند قرن اخیر فقهایی که بسط ید داشتهاند و عملا به فصل خصومت پرداختهاند با توجهی بیشتری زوایای این موضوع را بررسی کردهاند. از جمله شرایطی که برای صلاحیت قاضی، خصوصا در فقه، حائز اهمیت دانسته شده، اجتهاد میباشد. مشهور فقها قائل به لزوم اجتهاد در قضاوت هستند و درباره شرطیت اجتهاد در قاضی، ادله نقلی و عقلی بیان کردهاند. مرحوم صاحب جواهر براین عقیده است که تنها مجتهدان جامع الشرایط بر تصدی قضاوت، مجاز و مأذون میباشند. در مقابل؛ گروهی از فقها که اغلب از معاصرین هستند بر خلاف قول مشهور، شرط اجتهاد در قضاوت را لازم نمیدانند و قائلاند با توجه به قصور ادلهای که اجتهاد را شرط می-دانند، غیرمجتهد هم میتواند قضاوت کند.
Since adjudication is one of the most essential and important subjects in the religious jurisprudence and law، the qualification of the judge is very important and so Islam underlines the competence and jurisdiction of the judges. This issue was negotiated from the time of Sheikh Tousi but in the last couple of century some open handed jurists that practically have tried to end the hostility have studied different sides of this subject more considerably. One of the conditions for the qualification of judge especially in religious jurisprudence is Ijtihad (divine law on matters of theology and law). The most famous jurists believe that Ijtihad is necessary in adjudication. They have indicated the narrative and rational reasoning about Ijtihad. The author of Javaher believes that only the Mojtahids who have all conditions are allowed to be a judge. On the contrary، some jurists، mostly the modern ones، believe that Ijtihad is not a necessary condition in adjudication and they talked in considering the lack of reasons that know Ijtihad a condition and the other persons who aren’t Mojtahid can also be a judge. This article explains the forgoing aspects and then with the study and research about the theoretical principles of the common Ijtihad of judge، according to reliable documents، proves that Ijtihad for judges is not necessary.
Machine summary:
"٣-١-٥- استدلال بر شرط اجتهاد و نقد آن استدلال به جمله «اجعلوا بینکم رجلا قد عرف حلالنا و حرامنا- فإنی قد جعلته علیکم قاضیا»؛ از لفظ «عرف » فهمیده میشود که قاضی باید فیالحال ، عارف باشد و لفظ «حلالنا و حرامنا» نیز نشان میدهد باید عموم احکام را بداند اما اینکه این عموم ، آیا استغراق عقلی است یا عرفی باید بگوییم که استغراق عقلی در زمان ما مقدور نیست پس باید به استغراق عرفی رجوع کنیم ،١یعنی باید به اندازه ای بداند که در عرف بگویند که عارف به حلال و حرام میباشد و کسی قوه عرفان دارد که میتواند حلال را از حرام تشخیص دهد و صاحب نظر باشد و شامل مقلد نمیشود.
از آنچه بیان شد این مطلب حاصل می شود که منظور از راویان حدیث همان فقها و مجتهدین می - باشند اما این توقیع بنا بر آنچه در مورد لفظ حوادث بیان شد، در مورد شأن فقها در مصالح عامه است به تعبیر دیگر «توقیع شریف در مورد نصب فقها بر ولایت عامه است که در ضمنش ولایت قضا هم هست ، پس شرط اجتهاد برای آن نصب واسع است و نه در خصوص قضا»(حائری،١٤١٥: ٤٣) ٤- دلیل دوم : اجماع دومین دلیلی که بسیاری از فقهاء به آن تمسک کرده اند و از نظر آنها دارای اهمیت است ، ادعای اجماع در مسأله است و فرموده اند مسأله شرطیت اجتهاد برای قاضی، امری اجماعی است .
صاحب جواهر میفرماید: «اجماعی که فقها ادعا کرده اند چنین اجماعی وجود ندارد بلکه در نزد ما خلافش ثابت شده است ؛ خصوصا با ظهور ادله در اعتبار شرط علم در قاضی، ثابت میگردد که دلیلی بر اشتراط اجتهاد در قاضی وجود ندارد»(نجفی،١٤١٢: ٤٠، ٦٨) در نتیجه چنین اجماعی از نظر ما معتبر نیست ; زیرا اجماعی معتبر است که کاشف از قول معصوم «علیه السلام » باشد."