Abstract:
فردوسی شاهنامه را با هدف احیای هویت ایرانی و ارائه ی سامان سیاسی بدیلی سرود که یادآور مجد و عظمت از دست رفته ی ایران باشد. از این رو لایه ی درونی یا هسته ی مرکزی شاهنامه، که در نهانگاه، کلیت و جامعیت آن نهفته، متضمن اندیشه ی سیاسی فردوسی و توضیح حکومت آرمانی وی بر پایه ی عناصر پادشاهی ایرانشهری است. سیاست در اندیشه ی فردوسی معطوف به تدبیر امر دنیا است اما مبنایی قدسی دارد. مفاهیم اصلی آن عبارتند از: یزدان، فره ایزدی، خرد و داد. کارگزاران سیاست که عمل برگزیدن یک خط مشی و اجرای آن را برعهده دارند شامل شهریار، پهلوان و موبد می شوند. اینان با ابتنای بر آن مفاهیم، در پی تحقق سامان سیاسی آرمانی در ایرانشهر هستند. این سامان با قرار دادن یزدان قادر بر فراز کیهان و اعطای قدرت مطلق به شهریار بر روی زمین و تابانیدن فره ایزدی بر وی شکل می گیرد. اما شهریار برای آن که بتواند همچو یزدان در کیهان بر خرد و داد حکم براند و دادگری کند باید از مشاوره و رای پهلوانان و موبدان بهره جوید. اگر چنین کند فره در وی مستدام و بر سریر قدرت بماند. اما اگر پند دانندگان نشنود فره از او رخت برمی بندد و از سریر قدرت سقوط می کند. به باور فردوسی بازگشت به این سامان سیاسی چاره ی بحران هویت ایرانی و رهایی ایران از استیلای بیگانگان است.
Ferdowsi versified Shahnameh in order to revitalize Iranian identity and provide an alternative political order that preserved the lost Iranian glory. Thus the inner layer or focal point of Shahnameh which lies in its totality and comprehensiveness involves Ferdowsi''s political thought and explains his ideal form of government on the basis of Iranshahri royal elements. Politics in Ferdowsi''s thought relates to handling the worldliness but it has a divine basis. Its main concepts are as follows: Yazdan (almighty)، Farah-e-Izadi (divine charisma)، Kherad (reason)، and Dad (justice). The political agents who choose a policy and reinforce it، include Shahryar (prince)، Pahlevan (hero) and Mubed (clergy). On the basis of those concepts، these people seek to realize an ideal political order in Iranshahr. This order is formed through placing the almighty over the universe and giving the absolute power to the prince on the earth and giving divine charisma on him. But in order to govern according to reason and justice like the almighty، the prince should use the opinions of heroes and clergies. If he does this، his charisma will sustain and he will remain powerful، but if he does not، the charisma will vanish and he will be overthrown. According to Ferdowsi، the solution for Iranian''s identity crisis and their emancipation is to return to this political order
Machine summary:
مفاهيم ، کارگزاران و سامان سياسي در شاهنامه فردوسي وحيد سينايي * محمد خطيبي قوژدي ** چکيده فردوسي ، شاهنامه را با هدف احياي هويت ايراني و ارائه سامان سياسي بديلي سرود که يادآور مجد و عظمت ازدست رفتة ايران باشد؛ از اين رو، لايه دروني يا هسته مرکزي شاهنامه ، که در نهان گاه ، کليت و جامعيت آن نهفته ، متضـمن انديشه سياسـي فردوسـي و توضـيح حکومـت آرمـاني وي بـر پايـة عناصـر پادشاهي ايرانشهري است .
سخنگوي دهقان چه گويد نخست که نام بزرگي به گيتي که جست کــه بــود آنکه ديهيم بر سر نهاد ندارد کس آن روزگاران به يــاد مـگر کـز پــــدر يــاد دارد پسـر بگويد تو را يک به يک در به در کــه نــام بــزرگي کـه آورد پيش که را بود از آن برتران پايه پيش پــژوهــنـده نـامــه بـاسـتان کـه از پهلوانـان زنــد داســتان چـنين گفت کـه آيين تـخت و کلاه کـيومرث آورد و او بــود شـــاه فردوسي ، ج ١، ١٣٨٧: ١٣ 78 بر خلاف پنداشت رايج ، فردوسي در شاهنامه تنها بـه بيـان اسـاطير تـاريخ ايـران و نگارش و سرايش داستان ها و تراژدي هاي ادبي نپرداخته ، بلکه در ضمير و باطن اثـر خود، يک انديشه سياسي و آرماني پرورده اسـت .
خسـرو پرويز اعطاي حکومت از سوي خدا به پادشاه را چنين بيان مي کند: کنون ايزدم داد شاهنشهي بزرگي و تخت و کلاه مهي فردوسي ، ج ٤، ١٣٨٧: ١٩٩٤) 82 در شاهنامه از داستان کيومرث با مفاهيمي مانند يزدان و نام هاي مترادف آن از قبيـل داور، کردگار، کيهان خـديو، جهـان آفـرين ، دادار و ماننـد آن روبـه رو مـي شـويم .