Abstract:
حرکت جوهری از اصول بنیادی حکمت متعالیه است که آن را از دیگر مکاتب فلسفی متمایز میکند. نفس به جهت تعلقی که با عالم طبیعت دارد، مشمول این حرکت میشود که بروز تحول و تغییر، آن را دور از واقع نمیسازد. این نظریه در معرفی و شناخت نفس انسان، بابی جدید را میگشاید که برای فلاسفۀ پیش از ملاصدرا مطرح نبوده است. تبیین علت قابلی دریافت وحی و نحوه تحقق معجزه و کرامت اولیای الهی در سایه این اصل صورت میگیرد. همچنین حرکت جوهری نفس در تبیین موت نیز اثرگذار است. سعادت انسان به کمک این اصل فلسفی به نحوی دیگر تبیین میشود و در تأمین این مسیر، دو بال ایمان و عمل صالح، نقشی محوری ایفا میکنند. معاد جسمانی و مسخ انسان نیز در پرتو حرکت جوهری نفس قابل تبیین خواهد بود.
Substantial departure is regarded as fundamental principle in transcendental philosophy، the one causing the school to be distinguished from others. Human soul، because of its dependence on natural world، is exposed to this departure and transformed. The theory opens a new space for knowing and introducing human soul not founded befor Mulla Sadra. The how for receieveing Divine revelation and occurrence of miracles and extraordinary actions by the friends of God is justified by this principle. Again، the human soul`s substantial departure help us to explain the problem of death. As is understood، during the departure two agents of belief and good action would lead human to happiness. Furthermore، corporeal resurrection and human metamorphosis may be justifiable by the departure.
Machine summary:
"رویکرد معذوریت بر عدم برخورداری پیروان قاصر ادیان دیگر از حجت و دلیل استوار است؛ بدینروی آنان مأجور نیستند و معذور بودن جاهلان، مستلزم مأجور بودن آنها نیست؛ ولی دیدگاه استحقاق پاداش پیروان قاصر ادیان دیگر بر مبنای اعتقاد به کثرتگرایی دینی نجات و تکثر حجت استوار است؛ ولی این مبنا صحیح نیست؛ چراکه بهطور قطع، ادیان پیشین نسخ شدهاند و اکنون هیچ حجیت و اعتباری ندارند و جاهل نیز مانند شخص عالم مکلف است و تا زمانی که در شرایط جهلش به سر میبرد و جهلش از روی غفلت، کوتاهی یا سوءاختیار وی نباشد، تکلیف برای او تنجز و قطعیت پیدا نکرده و مشمول آیه شریفه: «لا یکلف الله نفسا إلا وسعها؛ (بقره / 286) خدا هیچکس را جز به اندازه تواناییاش تکلیف نمیکند»، قرار میگیرد بنابراین حجت متکثر در اینجا متصور نیست و تنها یک حجت تحقق دارد که از طریق دین کامل اسلام برای همگان اتمام حجت شده است و گروه جاهل قاصر، غافل و مستضعف از حجت بالفعل بیبهره مانده و معذورند.
اگر ایدئولوژیک کردن دین، به معنای این است که دین به مثابه یک ایدئولوژی است و نظام فکری و اعتقادیای است که برای دگرگونی و حرکت بهسوی رشد و کمال انسانی پدید آمده و مکتب، نوعی ایدئولوژی است که میتواند انسانها را با برنامههای منظم و هماهنگ به انسجام و همبستگی گروهی و تحرک و حتی تغییر و انقلاب در جامعه وادار کند، جای سخن نیست؛ زیرا زمانی که ایدئولوژی، جایگاه و حرکت تاریخی انسان را مشخص کند و ارتباطات افراد را در قالبی قرار دهد که آنها را به انسجام و وحدت رهنمون کند و اهداف بلندمدتی را برای خود لحاظ کند و به افراد آگاهی دهد، رابطه آنها را با محیط اطراف و پیرامون روشن سازد، دین را به صورت جدا از عناصر دیگر لحاظ نکند، اهدافی را که موجب تحرک، پویایی، انسجامبخشی افراد میشود، بدانها القا کند و جامعه را بهلحاظ اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و فکری در جهت اهداف عالی هدایت کند، چنین دینی خود، ایدئولوژی است."