Abstract:
آرزوی بی مرگی، «فناء فی الله» یا همان ابدیت، بازتاب وسیعی در ادبیات ما داشته است. سهراب سپهری، شاعر معاصر نیز همواره در آثار خود، با گونه ای تلاطم درونی، عملا این موضوع را مطرح نموده است؛ برای مثال، در اشعار وی، بیست و دو شعر با مضمون سفر دیده می شود که نوزده مورد آن، سفرهای معنوی هستند که نوعی سفر به ابدیت اند. در این گونه سفرها، زن اثیری-اساطیری، شاعر را عاشقانه تا مرحله اعتلای روح همراهی می کند. همچنین درختان و گیاهانی نیز در شعر او وجود دارند که بر ابدیت دلالت دارند که عبارتند از: درخت سرو، کاج؛ گل نیلوفر، گل سرخ؛ و میوه هایی چون سیب، انگور و..
در این پژوهش برآنیم تا با کاربرد شگردهای متداول معنایابی ادبی، بویژه نماد و رمز، مفهوم و مصادیق ابدیت را از دیدگاه این شاعر بررسی نماییم.
روش انجام پژوهش اسنادی-کتابخانه ای و مبتنی بر تحلیل یافته هاست.
Machine summary:
سهراب سپهري، شاعر معاصر نيز همواره در آثـار خـود، بـا گونه اي تلاطم دروني، عملا اين موضوع را مطرح نموده است ؛ بـراي مثـال ، در اشعار وي، بيست و دو شعر با مضمون سفر ديده مـيشـود کـه نـوزده مـورد آن ، سفرهاي معنوي هستند که نوعي سفر به ابديت انـد.
وي در جاي ديگر ميگويد: «مرا سفر به کجا ميبرد؟ / کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند/ و بند کفش به انگشت هاي نرم فراغت گشوده خواهد شد؟/ کجاست جاي رسـيدن و پهن کردن يک فرش »(همان ،٢٩٢) يا: «هميشه با نفس تازه راه بايدرفت و فوت بايدکرد/ که پاک پاک شـود صـورت طلايي مرگ »(همان ،٢٩٥) شاعر جهان ديدة ما، از سرگذشت و ماجراهاي سفري کـه در مـصاحبت آفتـاب بـه سـر برده نيز ياد نموده است :«سفر مرا به زمين هاي استوايي برد/ و زير سايۀ آن بانيان سبز تنومنـد/ چـه خوب يادم هست / عبارتي که به ييلاق ذهن وارد شد: وسيع باش ، و تنها سر به زير و سـخت / مـن از مصاحبت آفتاب ميآيم / کجاست سايه ؟»(سپهري، ١٣٩١: ٢٩٩) «مخاطب بايد رابطۀ آفتاب و سايه را در دو خـط آخـر ايـن تـصوير، بهتـر درک کنـد: کـه آفتاب يا روشنايي، اشاره به مفهوم نام بـودا (روشـن ) و سـايه ، اشـاره بـه سـايۀ درخـت انجيـر و در نهايت ، اشاره به اشراق بوداست و اينکه سپهري نيز چون بودا ، از رياضـت و انديـشيدن محـض بـه جايي ميرسد، دلش ميخواهد تا به سايۀ درخت پناه برد تا شايد مثل بودا به اشراق برسد.