Abstract:
لیندا زاگزبسکی در نظریهی فضیلتمدار الگوگرا گونهی جدیدی از نظریهی اخلاقی مبناگرا را عرضه میکند که در آن اشخاص الگو پایهایترین مؤلفهی اخلاقی در نظر گرفته میشوند. او در این نظریه تلاش دارد تا تمام مفاهیم بنیادی اخلاق از جمله نتیجهی خوب و فعل صواب را از راه ارجاع مستقیم به شخص الگوی خوب تعریف کند. یکی از مهمترین پیامدهای این نظریه در پسینی دانستن گزارههای اخلاقی نهفته است که این امر سبب توجه ویژهی این نظریه به اخلاق روایی میشود. زاگزبسکی در این نظریه با تأکید بر نقش برجستهی عواطف در حوزهی اخلاق نشان میدهد که شخص الگوی خوب را باید از راه حس عاطفی تحسین و تمجید شناسایی کرد. او برای پیشبرد این دیدگاه خود، عاطفه را ادراکی معرفی میکند که هم دارای حیث شناختی و هم دارای حیث ترغیبی است. از آنجا که این نظریه بر کشش و جذابیت خوبی مبتنی است، میتواند بنیان گیرا و جذابی را برای اخلاق فراهم آورد و از همین روست که زاگزبسکی این نظریه را برتر و موجهتر از نظریات دیگر اخلاقی به شمار میآورد. در این مقاله تلاش کردهایم تا گزارش مختصری از نظریهی اخلاقی زاگزبسکی بدست دهیم و دیدگاه فلاسفهی دیگر را نسبت به این نظریه بیان کنیم.
Machine summary:
",Zagzebski) 1996a: 137) روشن است که زاگزبسکی در این تعریف تلاش دارد تا تعریف ماهوی را از فضیلت عرضه کند؛ اما او در کتاب نظریه ی انگیزش الاهی (Divine Motivation Theory) به گونه ی دیگر پیش میرود و در پی آن است که تعریفی از فضیلت بدست دهد که با ارجاع به الگوی خوب اخلاقی صورت گیرد.
نتیجه با توجه به مطالبی که بیان شد، عمده تلاش زاگزبسکی در ارائه ی نظریه ی فضیلت مدار الگوگرا در پاسخ به این پرسش نهفته است که چگونه میتوان فرد را به سمت اخلاقی بودن و اخلاقی زیستن برانگخیت ؟ در نگاه او، برای دست یافتن به این مهم ، نباید از الزام و قانون در حوزه ی اخلاق بهره برد؛ بلکه باید به گونه ای فرد را به سمت خوب بودگی ترغیب و جذب کرد و او را به سمت انجام فعل صواب کشاند؛ اما آن چه سبب ترغیب فرد به سمت اخلاقی بودن و اخلاقی زیستن میشود، حالت شناختی صرف نیست ؛ زیرا هیچ گاه قوه ی فاهمه و استنتاجات حاصل از آن نمیتوانند جنبش و تحرکی را در فرد برای انجام فعل اخلاقی ایجاد کنند؛ بلکه این عواطف هستند که چنان میل و تحرکی را در فرد بوجود میآورند که او را به سمت انجام فعل صواب و ترک فعل خطا سوق میدهند."