Abstract:
الاهیات افلاطونی به مثابه بخشی از نظام فکری او تابع مؤلفههایی است که کل پیکره اندیشههای او را تحت تأثیر قرار داده است. وی، همانگونه که در حوزه هستیشناسی و متافیزیک، با توجه به میراث هراکلیتی و پارمنیدسی خود، دو ساحت عقلی و حسی را مطرح میکند، در حوزه الاهیات نیز از یک سو قلمرو متعالی را مطرح میکند که در آن میتوان ویژگیهایی نظیر ثبات، و حتی گونهای مشابهت با صفات نظامهای الاهیاتی ادیان، یافت. اما برای اعمال نفوذ و تبیین تغییرات به خدایانی نیاز دارد که در قلمرو جهان متغیر ایفای نقش کنند. از اینرو الاهیاتی ناظر به ساحت اینجهانی یا حلولی شکل میگیرد. بدینترتیب ثنویت معهود و مألوف افلاطون در هستیشناسی و معرفتشناسی، در الاهیات نیز رخ مینماید. مدعای این مقاله این است که دمیورژ و خیر را میتوان دو روی یک سکه دید و دمیورژ را صورت شخصیتر و انضمامیتری برای خیر برتر و متعالی قلمداد کرد.
Machine summary:
نگاهی جامع و فراگیر به آثار افلاطون حجم چشمگیری از اسطوره ها را کـه از آنهـا اسـتفاده کرده به روشنی آشکار می کند، از جمله اسطوره گیگس لیدیایی (افلاطون ، ١٣٥٧: جمهوری ، فقره ٣٥٩) یا اسطوره ناظر به گونه ای دروغ مشروع که «نخستین بار در فینیقیه گفته شده و چنان کـه شاعران می گویند در روزگاران قدیم در بسیاری از شهرها رایـج بـوده اسـت و همـه مـردم آن را راست می پنداشته اند، ولی امروز هیچ کس باور ندارد» (همان : جمهوری ، فقره ٤١٤)؛ نیز اسـطوره فائتون در رساله تیمائوس (همان : فقره ٢٤) که جمله معترضه تأمل برانگیزی را در میان مـی آورد: «اگرچه این سخن در ظاهر به افسانه و داستان می ماند اما حقیقتی در آن نهفته است ».
برای نمونه : «شرحی که هزیود درباره کارهای کرونوس و جفاهـایی کـه این خدا از فرزندان خود دیده است ، می آورد حتی اگر راست باشد نباید برای کودکان که عاری از عقل و تمیزند نقل شود بلکه بهتر است آنها را نهفته داریم » (افلاطـون ، ١٣٥٧: جمهـوری ، فقـره .
در ایـن میان افلاطون پای علیت را به بحث بـاز می کنـد و بـا تقسـیم علت هـا بـه اصـلی و فرعـی ، بـر توجه کردن به تمایز میان آن دو تأکید می کند و ضمن بیان این مطلب از گونه ای ضرورت سـخن می گوید که برای جست وجوگر الاهیات افلاطونی نکته مهمی است : همه اینها که شرح دادیم علل فرعی هستند و خـدا آنهـا را وسـیله قـرار داده تـا چیزها را به صورتی هر چه کامل تر درآورد.