Abstract:
راه عشق یکی از دو راه رسیدن به احد در دیدگاه افلوطین است. مقاله حاضر ابتدا در مقام توصیف راه عشق، آن را یک فرایند سیر و سلوک نفس می داند که از دیدن زیبایی های محسوس شروع و به زیبایی های معقول ادامه می یابد و بعد به فوق زیبایی عروج می کند تا خود را در حد امکان، شبیه احد نماید و با او یگانه گردد. سپس این موضوع بررسی می شود که آیا ارتباط عاشقانه بین انسان و خدا صرفا از طرف انسان برای رسیدن به خداست یا خدا نیز به رستگاری انسان عنایت دارد؟ نظر به اینکه اشتیاق انسان به سوی مبدا خود و بازگشت به احد در نهاد انسان قرارداده شده است که این شوق بالقوه، با تزکیه و سیر و سلوک شهودی انسان فعلیت می یابد و نیز با توجه به اینکه خدا که خودکفا و بسیط مطلق است، علت فاعلی و غائی ایجاد انسان و علت مبقیه اوست؛ از این رو در نظر افلوطین خدا عنایت ویژه به سعادت انسان مبذول نموده است.
The way of love is one of the two ways to attain to the One in view of Plotinus. In this paper we attempt to describe the way of love which is a process of spiritual journey which soul begins from seeing the tangible beauties and then continues to see the beauties of intelligible world، and finally reaches to the beyond of beauty. The soul performs the journey so as to become similar to the One as far as possible and then becomes united with it. Then it will be investigated whether the love-relationship between the God and man is merely bilateral or the God does regard to human happiness. Based on idea of plotinous، the Good has special attention to human happiness. Because man potentialy has its love from beginning and realizes it with purification and spritual journeying، in adition، the One is the efficient cause، ultimate cause and survival case for everything.
Machine summary:
به منظور تنقيح مسأله مورد تحقيق، بيان اين موضوع لازم است که افلوطين در ابتدای رساله پنج از انئاد سه اين سؤال را طرح ميکند که آيا عشق، خداست يا فرشته 2 يا اثر نفس (عشق عاطفي) است که در نفوس پديد ميآيد و يا اينکه نوعي از آن خدا يا فرشته و نوع ديگر عشق عاطفي است؟ او عشق عاطفي را به عشق پاک و زشت تقسيم ميکند و از عشق پاک که به دنبال زیبایی مطلق است سخن ميگويد (افلوطين، 1366: 1.
با توجه به جزء برتر نفس و نيز با توجه به اينکه جزء فرودين هنگامي که از تن دور ميشود و دوباره به موطن اصلي خود و به سوي احد صعود مينمايد؛ بازگشت به زندگي عقل الهي هميشه براي انسان وجود دارد و انسان بايد زندگي اين جهاني خود را سازگار با آن جزء عقلي خود نمايد (همان: ۸.
از آنچه از افلاطون و افلوطين گفته آمد اين نتيجه حاصل ميشود که عشق تنها به معناي اشتياق براي ارضاء و تکميل نيازهاي عاشق نيست که منشاء صرفاً خودخواهانه داشته باشد؛ بلکه شامل شوق رسيدن به معشوقي است که با رسيدن به او و اتحاد با او نيز ادامه دارد و همچنان فعال و مولد است.
از آنچه گفته شد اين معناي روشن بهدست ميآيد که روش عرفاني افلوطين نه وحدت وجودي 6 بلکه يکتاپرستانه 7 است که در آن نفس انسان در جستجوي يگانه شدن و به تعبير دقيق، يگانه ديدن خود با خداست و از هر چه غير خدا گذر ميکند تا خود را در اتحاد با او ببيند، نه اينکه در جستجوي تحقق بخشيدن به خود به عنوان يک امر مطلق باشد (Armstrong, 2008,p:263).