Abstract:
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پیدایش جمهوریهای تازه استقلال یافته، عمدتا بیثبات و کانون بحران در منطقه آسیای مرکزی فرصتها و چالشهایی برای جمهوری اسلامی ایران نیز بهعنوان کشوری هممرز با این منطقه و همچنین کشوری که خود را شاید نقطه کانونی منطقه میدانست و قائل به ایران فرهنگی بزرگ بود (همجورای جغرافیایی و اشتراکات فرهنگی و تاریخی) بهوجود آورد. رویکرد دولتهای جمهوری اسلامی ایران در هر دورهای نسبت به این منطقه تا حدودی متفاوت بوده است که شناخت آنها برای تجزیه و تحلیل و طرح یک سیاست خارجی مناسب و واقعگرایانه و عملیاتی در قبال این منطقه ضروری مینماید. در این مقاله، نخست به پیشینه و تاریخ روابط ایران و کشورهای این منطقه و سپس به بررسی و ارائه یک تقسیمبندی از روابط و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در قبال این منطقه خواهیم پرداخت تا دریچهای برای شناخت فرصتها و چالشهای حضور در این منطقه باز گردد و بر آن اساس طرحی برای سیاست خارجی مناسب، عملگرایانه و عقلانیتمحور مبتنی بر نظریه کارکردگرایی ارائه میشود. سوال اصلی مقاله این است که مناسبترین راهکار برای تامین منافع ملی جمهوری اسلامی ایران در رابطه با منطقه آسیای مرکزی کدام است؛ فرضیه اصلی این استکه چنانچه جمهوری اسلامی ایران در وهلهی اول بتواند مناسبات فرهنگی و اقتصادی خود را با این منطقه گسترش دهد میتواند بهلحاظ سیاسی و امنیتی نیز از این منطقه بهره ببرد.
Machine summary:
"رویکرد جمهوری اسلامی ایران به آسیای مرکزی با فروپاشی شوروی و استقلال جمهوریهای آسیای مرکزی، ایران در تلاش برای احیا و بازتقویت موقعیت خود در این کشورها بالاخص در حوزههای امنیتی و اقتصادی شد و از ابزارهای این مهم، ایفای نقشی فعال در اکو و حمایت از ایجاد خط لولهای که منابع نفتی و گاز منطقه را انتقال دهد، بوده است.
توهم ناشی از پتانسیلهای توسعه اسلامگرایی در منطقه و ورود ایران ایدئولوژیک و آرمانگرا به بازیهایی که زمینه بدبینی را ایجاد میکردند، تصور نادرست توسعه اسلامگرایی بر اساس مدل مورد نظر جمهوری اسلامی ایران که یکی از بزرگترین تحلیلهای غیر واقعبینانه بود، عدم توجه به تفاوتهای مذهبی و اندیشهای و عدم قرابت قرائت آنان از اسلام با قرائت ایران از آن و عدم تصمیمگیری کارشناسی و عدم استفاده از بدنه کارشناسی متبحر و متخصص امر و مشکل ریشهای مسئولان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران که محیط را آنگونه که دوست دارند میبینند و نه آنگونه که هست همه از عواملی بوده است که موجبات تمرکز بر علائق ایدئولوژیکی را در ارتباط با این منطقه در سالهای نخستین فروپاشی شوروی فراهم آورد و بیتوجهی و کمتوجهی به علائق اقتصادی و فرهنگی را سبب شد که پتانسیلهای آن را در اختیار داشتیم (کولایی، 1385: 287-278).
وجود اشتراکات و پیوندهای تاریخی و فرهنگی میان ایران و آسای مرکزی میتوانست مبنایی برای حضور فعالانه و مثبت و در راستای تأمین منافع ملی و تقویت امنیت ملی باشد، هر چند همانگونه که بیان شد جمهوری اسلامی ایران نتوانست از این فرصت بر اثر عدم درک صحیح از شرایط و محیط پیرامونی بهره کافی ببرد و حتی موجبات بدبینی مردم و مسئولان منطقه را به ایران موجب شد."