Abstract:
علامه طباطبایی معرفت نفس را یگانه راه به سوی کمال میداند و همانند ملاصدرا بر این باور است که چون ممکنالوجود با ربط به حضرت حق تحقق مییابد، علمش به خداوند نیز عین ربط است؛ ازاینرو معرفت رب بر دیگر معارف، حتی شناخت نفس نیز مقدم است. علامه دستکم پنج نوع دلیل بر این ادعا آورده که بازشناسی آنها برای اولینبار در این مقاله صورت گرفته و به برخی سوالات و شبهات درباره آن پاسخ داده شده است. ضمن اینکه علم به خداوند، نوری است که به واسطه آن همهچیز شناخته میشود و بین خدا و مخلوقات، حجابی غیر از آنها نیست.
For Allameh Tabatabaei، the only path toward perfection is self-consciousness and like Mulla Sarda، he believes that since a contingent being is realized by connection to God، its knowledge is the same as connection; therefore، knowing God is prior to all other types of knowledge even realizing self-consciousness. Allameh has mentioned at least five reasons for this claim that their recognition for the first time has been taken placed in this paper and some questions and doubts are answered while it should be mentioned that having knowledge about God is a light by which everything is known and there is no other veil between God and creatures except them.
Machine summary:
"(جوادی آملی، 1381: 9 / 141) علت احتجاب خداوند برای بندگان شناخت خداوند، آن نوری است که انسان بهواسطۀ آن همهچیز و حتی خودش را میشناسد؛ اما شگفت اینکه خداوند برای همین موجودات مستور و در حجاب است؛ آنچنانکه باید وجودش را اثبات کرد و برخی وجود او را انکار میکنند؛ مثل اینکه ما با نور، اشیا را ببینیم؛ ولی خود آن نور را انکار کنیم یا دنبال دلیل برای اثبات آن باشیم، یعنی علیرغم معرفت فطری خداوند و شناخت او به ذات خویش و تقدم این شناخت بر دیگر شناختها، این سؤال قابل طرح است که خاستگاه جهالتها یا انکارهای برخی انسانها نسبت به حق تعالی کجاست؟ علامه این حدیث از امام موسی بن جعفر× را نقل میکند: لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه احتجب بـغیر حجاب محجوب و استتر بـغیر ستر مستور.
(سجادی، 1362: 2 / 1317) ملاصدرا بر این باور است که ما در همۀ شناختها از ماسوی، به وجود خداوند علم داریم؛ اما علم ما در چنین مواردی بسیط است؛ یعنی به این علم خویش علم نداریم (صدرالدین شیرازی، 1981: 1 / 117 ـ 116) و پس از شناخت مرکب خداوند، انسان درمییابد که اصلا خودآگاهی، منحصر در خداآگاهی است؛ مثل نور که در پرتو آن اشیا را میبینیم؛ ولی به خودش بیتوجهایم؛ بدین معنا که ما با آنکه دیگر اشیا را در پرتو نور وجود لایتناهای حق میبینیم، به خود آن حقیقت توجه نداریم، و بعد از شناخت خدا میفهمیم که شناخت ما به خدا بر دیگر شناختها، حتی شناخت نفس نیز تقدم دارد."