Abstract:
سنت عرفانی اسلام که مبانی و آموزههای آن بخوبی در آثار عارفان مسلمان ترسیم و تبیین شده است، یکی از عناصر ارزشمند فرهنگ و هویت دینی ما به شمار میآید و بازخوانی آن برای کشف قابلیتها و ظرفیتهایش در عرصة جهانی شدن و تبادل افکار و اندیشهها، وظیفه و رسالتی است که بیش از همه بر دوش اندیشمندان فکور و آگاه نهاده شده است. در این نوشتار اندیشههای مولانا را بازبینی و بازخوانی کرده و کوشیدهایم تا رد پای یکی از نظریات جدید در عرصة دین پژوهی تطبیقی را در آن نشان دهیم. نظریة «وحدت متعالی ادیان» یا «وحدت درونی ادیان» که اساس آن بر پایة تفکیک شریعت و طریقت نهاده شده است، کم یا بیش در اندیشههای مولانا جلال الدین محمد بلخی دیده میشود. مولانا در آثار خود، با تکیه بر اصل محوری «وحدت وجود»، به یگانگی ادیان اشاره کرده و محتوای درونی ادیان را برتر از صورت ظاهری آنها دانسته است. اندیشة وحدت گرایانة مولانا در باب ادیان، گاهی بر پایة کثرت ظاهر و وحدت باطن، بنا شده و گاهی بر مبنای وحدت حقیقت و اختلاف منظر تبیین گردیده است.
Islamic Gnostic tradition whose principles and teachings are well portrayed in the works of Moslem mystics is central to our cultural heritage and religious identity. Revision of such works in order to discover its potentialities at a time when globalization and dialogue among civilization are of prime importance, is a commitment laid on the shoulder of great scholars. In this article Mowlana’s thoughts are revised to find the footprints of a new theory in the field of comparative religious studies, that is inner unity of religions which is based on the separation of religious law, and the mystic path encountered often in his works. Insisting upon the main principle of ‘unity of existence’ he regards the inner contents of religions far superior to their outward surface. The unifying thought of Mowlana in this regard is expressed sometimes based on the multiplicity of forms and unity of essence, and sometimes is based upon the unity of truth and difference in views.
Machine summary:
مولانا نیز در آثار خود بخوبی «اصل وحدت وجود» را پردازش نموده و بسیاری از افکار و آرای خود را بر آن بنیاد نهاده است : مــا عــدمهــاییم و هســتی هــای مــا تـــو وجـــود مطلقـــی ، فـــانی نمـــا مــا همــه شــیران، ولــی شــیر علــم حملــه شــان از بــاد باشــد دم بــه دم حملــه شــان پیــدا و، ناپیداســت بــاد آنکــه ناپیداســت ، از مــا کــم مبــاد بــاد مــا و بــود مــا از داد توســت هســتی مــا جملــه از ایجــاد توســت (مثنوی، دفتر اول، ابیات ٦٠٢-٦٠٥) او اساسا وحدتگراست و ما را دعوت به وحدتگرایی می کند، تا جایی که مثنوی خود را نیز «دکان وحدت» می نامد: مثنــوی مــا دکــان وحــدت اســت غیر واحد هر چه بینـی آن بـت اسـت (مثنوی، دفتر ششم ، بیت ١٥٣١) بدین جهت مولانا بر مبنای وحدت وجود، می کوشـد تـا کثـرت ظـاهری ادیـان و مـذاهب و شــرایع را بــه یــک وحــدت بـاطنی بازگردانــد، و ایــن کوشــش او در برخــی داستانهای مثنوی، آشکار دیده می شود: چون به صورت بنگری، چشم تو دوست تو به نورش درنگـر کـز چشـم رسـت نور هـر دو چشـم ، نتـوان فـرق کـرد چون که در نورش نظـر انـداخت مـرد ده چــراغ ار حاضــر آیــد در مکــان هر یکـی باشـد بـه صـورت، غیـر آن فــرق نتــوان کــرد نــور هــر یکــی چون بـه نـورش روی آری، بـی شـکی گر تو صد سیب و، صـد آبـی بشـمری صد نمانـد، یـک شـود چـون بفشـری در معــانی ، قســمت و اعــداد نیســت در معــانی تجزیــه و افــراد نیســت اتحــاد یــار، بــا یــاران خــوش اســت پای معنی گیر، صـورت سـرکش اسـت صورت سرکش ، گدازان کـن بـه رنـج تا ببینی زیـر او وحـدت، چـون گـنج منبســط بــودیم و یــک جــوهر همــه بـی سـر و بـی پـا بـدیم آن سـر همـه یـک گهــر بــودیم هــم چــون آفتــاب بـی گـره بـودیم و صـافی هـم چـو آب چون بـه صـورت آمـد آن نـور سـره شـد عــدد چــون ســایه هــای کنگــره کنگــره ویــران کنیــد از منجنیــق تــا رود فــرق از میــان ایــن فریــق (مثنوی، دفتر اول، ابیات ٦٧٦-٦٨٩) او در این ابیات با بیانی تمثیلی ، کثرات را به وحدت ارجاع می دهد: به عنوان مثال، اگر تو به چهرهات نگاه کنی خواهی دید که دو چشـم داری.