Abstract:
در ادبیات فارسی مولانا از برجستهترین شاعرانی است که درسرودن مضامین عارفانه دستی توانا دارد و تمثیلاتش مشحون از معرفت و عشق است. از زمره این حکایات عرفانی داستان مرد و گنج از دفتر ششم مثنوی معنوی است که رد پای این شناخت را بوضوح در کتاب کیمیاگر پائولوکوئیلو می بینیم. این تاثیر انسان راوادار می سازدکه بر فراگیر بودن اندیشه عالی و جهانی مولانا آفرین گوید و او را بستاید. پژوهش حاضر در صدد است با تطبیق بین این دو داستان، وجوه تشابه و تفریق آن دو را بنماید و تاثیر ذهن و سخن مولانا را بر اندیشه نویسنده بزرگ آمریکای لاتین بوضوح نشان دهد.
Machine summary:
مرد با تحمل سختی و مشقت فراوان راهی مصر میشود ، دست خالی راه می سپرد و چون به جایی می رسد که تاب و توان از کف میدهد; با خود می اندیشد که بهتر است از مردم کوی و برزن گدایی کند; ولی شرم مانع این کار میگردد.
در زندگی بلور فروش با ابداعات خود تغییر و تحولی چشمگیر پدید می آورد و در این راه اندوختهای فراهم می کند تا به موطن اصلی خویش باز گردد; اما در آخرین لحظات باز هم نشانه های پادشاه پیر، او را به جلو ترغیب میکند.
رئیس راهزنان با تمسخر او را ابلهی می شمارد که در پس تخیلی ، عمر خود را حرام کرده و به آن سو آمده و یاد آور میشود که خود نیز در رؤیا دیده که دفینهای در سرزمین آندلس و در کلیسایی قدیمی در انتظار اوست; ولی وی هرگز به امید یافتن هیچ و پوچ عمر خود را هزینه نکرده و به دنبال آن نرفته است و جوان در می یابد که نشانی گنجی که رئیس جنگجویان می دهد، مکانی است که او بارها در آن اقامت گزیده و سپس امیدوار و مشتاق به آن سو باز می گردد و آن دفینه را باز می یابد وبعد به سوی معشوق خویش باز می گردد تا افسانة شخصی خود را کامل کند (کوئیلو،174:1383 ).
به نظرش رسیدکه تلخی چای کمتر شده است»( کوئیلو،1383 :52 ) مرد داستان مثنوی اهل بغداد است و جوان کوئیلو سانتیاگو نام دارد و متعلق به دشت های آندلس است.