Abstract:
پیشتـر در مقالـهای با عـنوانِ «کاتبی تُرشیزی؛ زندگی و شعر او» در فصلنامۀ انجمن آثار و مفاخر فرهنگی (نامۀ انجمن، ویژۀ ادبیات، سال نهم، شمـارۀ اوّل و دوّم، بهار و تابستان 1388 شمسی) به بازبینـی در زندگـی و شعر این سخنپرداز شاخصِ عـصر تیموری (807-913ق) پرداختم وبا توجّه به کلیات دیوان وی _که قسمتِ عمدۀ آن، تا به امروز، هنوز در صورت دستنویس باقـی مانده_ و شماری کُتُبِ تذکره و دواوینِ شاعرانِ آن عصر _که در سالهای اخیر به چاپ انتقادی و علمـی رسیدهاند_ آگاهیهای تازهای از تاریخ ادبیّات تیموری به دسـت آمد و در آن نوشتار درج شد. اینـک در این مختصـر، مطالبی در طـیّ آن مقاله به عـنوان تکـمـله عرضـه میگـردد و آنگاه قطـعات کاتبی را که از روی اقدم و اصحِّ دستنویسهای دیوانِ وی تصحیح کرده و گرد آوردهام، ارائه میشود.
Machine summary:
"کاتبی در قصایدی، وی را مدح گفته؛ در یکی از آنها به قصد خویش برای دیدار با این فرمانروای تیموری اشارت میکند و اینکه از دیوان خود نسخهای فراهم کرده و برای پیشکشی عازم آن دیار شده ولی از بخت بد، پیش از رسیدن به شروان، اوضاع دگرگونه گشته و شاعر سیهطالع، ناکام باز می گردد؛ خسروا خورشید چرخ فضلی و ظل خدایشه منوچهر ابن سلطان شیخ ابراهیم شــــاهسرفرازا، نی پسندم نی ستایم خویش رامینماید زین حدیث تر خیالات لطیفتوسن گردون بی آرام رام من نگشتاز جفاهای زمان پیوسته دارم آه آهقصهای دارم که گر از دل بیارم بر زباننسخهای کردم به نام خسرو شروان تمامچون شدم عازم سوی شروان به چشمان پر آببست بر گیتی درو صد گیتی محنت گشادزان غزای شاه دین پیشانیی بی چین نماندگر گذشت آن سرور شاهــــــان ازین دیـــرین ســـرایچون تو را منزل سپهر دولت آمد خوش در آیای که بی مثلی به تیغ و دولت و تدبیر و رایگرچه شاعر پیشه باشد خودپسند و خودستایآنچنان کز آب ایتل چشم خوبان سرایبا وجود آنکه در دوران ندارم هیچ پایوز ستمهای زمین یکدم نی ام بی وای وایز آتش چود عود سوزد گرمی آن قصه نایکان شود جان مرا ز آینۀ دل غمزدایگشت آن سرچشمه را از طالع ما آب لایبر دل هر بنده ای آن خسرو گیتیگشایاز ختن تا چین و از چین تا به پیشان خطایقصـــر اقبـــال تـــو و فرزنـــد باشد دیــــر پـــایو در قصیدهای دیگر با مطلع:زاغ زلفش کآشیان بالای اختر کرده است زیر بـــــال خود نهــــان عنقای خاور کرده است وی را چنین میستا ید:میر رستم دل منوچهر آن که او در روز رزم با حسام خونفشان هیجای حیدر کرده است چـــــو بـشنـــــــود جــــان نالـــــهها کـــرد و گفتـــــا نه مأواییش بود و نی مکانیمسافر را نباشد خان و مانی دزدی که نقش زر را دزدد ز صحن جنیآن دزد را الهی برند گوش و بینی دلم کرد تاریخش از جان گدایی«مــــنـــــوچـهـــــر دارای دوران کـــــــجــــایــی» 1 (( کتابنامه منابع دستنویس: 1."