Abstract:
الهیات سلبی به عنوان یکی از موضوعات محوری در رویکردهای الهیاتی، در دورههای اخیر، توجه بسیاری از اندیشمندان را به خود معطوف داشته است. این مساله در عرصه کلام و فلسفه مورد توجه است، اما با توجه به رویکردی که عارفان در بحث شناخت حق تعالی دارند، مسالهای درخور تامل و بررسی در حوزه عرفان نیز است. این رویکرد بر دو عنصر اصلی؛ یکی عدم توانایی عقل بر شناخت خداوند و دیگری عدم امکان سخن گفتن از خدا استوار است. اگر چه این دو رکن به یکدیگر وابسته هستند، هدف نوشتار حاضر که با روش تحلیلی و توصیفی به کند و کاو موضوع میپردازد، بررسی این مساله است که اصولا سخن گفتن از خدا (با تکیه برالهیات سلبی) در تفکرسنایی غزنوی چه جایگاهی دارد.
Machine summary:
"یعنی معانیای که به طریق ذوق و وجدان بر ارباب کشف و تصفیه ظاهر میشود، در قلمرو تعبیر لفظی نمیگنجد و جز به ذوق و حال فراچنگ نمیآید و عرفان حقیقی و ادراک معانی چنان که شایسته است ، از راه کشف و شهود به دست میآید، نه از رهگذر تعلیم و تعلم : «معانی هرگز اندر لفظ ناید که بحر قلزم اندر ظرف ناید» تشبیه به بحر قلزم (دریای سرخ که بسیار فراخ است )، به جهت عدم احاطه است و از اینجا به این نکته نیز باید توجه نمود که این الفاظ برای این معانی محسوس وضع شده اند، زیرا افاده و استفادة معانی از رهگذر الفاظ است و از این رو عارف شبستری گفت که ظرف الفاظ گنجایش دریای معنی را ندارد و از اینجا به این حقیقت میتوان پیبرد که عارف 1 نمیتواند به حضرت حق احاطه داشته باشد.
ظلمت حتی در کاربرد استعاری نیز توان اشاره به حضرت حق را ندارد: «نه بـخوابم نه به بحـرم نه کـنار و نـه میـانه نه بخندم نه بگریم نه چنین و نه چـنانم 4 نه ز نورم نه ز ظلمت نه ز جوهر نه ز عنصر نه ز تحتم نه ز فوقم ملک کان و مکانم » به همین دلیل است که سخن را که خاصیتی این جهانی دارد، مناسب بیان معانی بلند نمیداند: 5 «نبود خــاصه در جهان سخن رنگ و بوی سخن چو جان سخن » اصولا اگر ستعاره ای برای ذات وجود داشته باشد و به کار رود، در این صورت از بحث سلب خارج شده ایم ، چرا که مدعای روش سلبی آن است که کلام توان وصف حضرت حق را ندارد."