Abstract:
پرسشی که این مقاله حول آن تکوین یافته، آن است که چه نسبتی میان حوزه معرفتی فلسفه تعلیم و تربیت در اسلام با دو رویکرد معرفت شناسی برقرار است؟ دو نوع رویکرد موجود در ساختار معرفتی، هر یک با چالش هایی مواجه اند. مهمترین چالش رویکرد انسجام گروی، چالش توجیه بیرونی است و چالش هایی چون دشواری حفظ روابط مبناگروانه از نظر تا عمل تربیتی، چند رگه بودن نظریه های تربیتی و جایگاه گزاره های مبتنی بر نص (آیات و روایات)، دشواریهای پیش روی رویکرد مبناگروانه اند. نگارندگان، ساختاری جدید را برای به کارگیری در این فلسفه ها پیشنهاد می دهند که از آن میتوان به "مبناگروی تعدیل یافته" یاد کرد. در این رویکرد، ساختار کلان فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی بر اساس ساختار مبناگرا و به صورت قیاسی تکوین مییابد، اما در مواضعی با شرایط خاص و به صورت موقت، انسجام گروی به طور خرد به کار میرود. این شرایط خاص عبارت اند از: 1) قرار گرفتن در بخش سرشاخه های مرتبط با گزاره های علمی، 2) جایگاه هایی که امکان توجیه برون دینی وجود ندارد و 3) سرشاخه های معطوف به مسائل روز. در این حالت، با بهره گیری از ساختار انسجام گرا و به روشی کارکردی، گزاره ها توجیه میشوند. با این فرض، فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، ساختاری مبناگروانه خواهد یافت که در برخی مواضع محدود، حلقه هایی انسجام گرایانه در آن تکوین خواهد یافت. این حلقه های انسجام گرایانه به صورت انسجام گرایانه و نه استنتاجی، به کل ساختار مبناگروانه اتصال خواهند یافت و ساختار را بسط می دهند. سه نوع از این حلقه های انسجامی در سطح مبانی مامور تقویت توجیه، بسط مبانی و آزمون انسجام ساختارند و یک حلقه دیگر، مامور بسط دلالتهاست.
Machine summary:
به سخن دیگر، مسئله آن است که نظریه تربیتی اسلامی در مقام ساختاری از گزاره ها، با چه نظم و ساختاری شکل میگیرد و مجموعه گزاره های متفاوت واقع گرایانه و تجویزی در آن ، به چه صورت به یکدیگر اتصال مییابند تا معیارهای توجیه را برآورند؟ از این رو، ابتدا پیشینۀ معرفت شناختی ساختارهای معرفت مورد بحث قرار خواهد گرفت و سپس ملاحظات و محدودیتهای فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی در هر یک از این ساختارها بررسی خواهد شد.
در مرحله نخست ، با این روش و برای پاسخ دادن به پرسش اساسی پژوهش حاضر، دو مفهوم مبناگروی و انسجام گروی در مقام مفاهیمی موجود در بافت ساختارهای معرفتی، در زمینه فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی مورد بازخوانی قرار میگیرند و مفاهیم متناظر با آنها با توجه به ملاحظات ساختاری این بافت جدید بیان میشود.
در این مقاله با توجه به ضرورت حفظ جنبه تربیتی، از بحث عمومی در مورد ساختار و مبانی در معرفت دینی پرهیز شده و حوزة بررسی به فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی محدود گردیده است .
در نگاه نخست به نظر میرسد که در عرصۀ فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، به عنوان حوزه ای از معرفت دینی، این چالش ظهور پررنگی نداشته باشد، زیرا با تأیید صحت انتساب یک گزاره به مرجع وحی، صدق آن توجیه شده است و چنین گزاره ای نیاز ندارد تا از طریق استنباط از گزاره - های عقلا بدیهی توجیه شود٣؛ به سخن دیگر، در عرصۀ معرفت درون دینی ٤ ، گزاره های وحیانی را میتوان گزاره های خود-توجیه (مبرا از خطا) در نظر گرفت .