Abstract:
این مقاله با عنوان «بررسی تطبیقی مضامین شعر پایداری در آثار محمود درویش و سپیده کاشانی » با هدف معرفی افکار این دو شاعر در زمینه ی ادبیات پایداری تدوین شده است . تفکرات محمود درویش و سپیده کاشانی در ادبیات پایداری حول محور مسائل دینی و مذهبی، عدالت خواهی و ظلم ستیزی و حس عشق به وطن است . حماسه های مقاومتی و پایداری در شعر این دو شاعر نمود بالائی دارد. در این پژوهش تلاش شده تا اشعار این شاعران با تاکید بر مضامین پایداری به شیوه تطبیقی با یکدیگر مقایسه شود. هدف اصلی این پژوهش نیز بررسی بعضی موضوعات ادبیات پایداری با تکیه بر ابعاد مشترک فکری درویش و کاشانی است . محمود درویش و سپیده کاشانی به مانند سایر شاعران فارس و عرب در اشعار مقاومتی خود حماسه را نیز چاشنی کار کرده و تلاش می کنند با روحیه نازک خیالی خود احساسات افراد را برای مقاومت و پایداری برانگیزانند.
Sepideh Kashani " with the aim of introduction of ٢ poets thoughts about resistance litarature is done. Thoughts
of Mahmoud Darvish & Sepideh Kashani are based on religious subjects, justice, oppression and love to
homeland. Resistance and stability epics are very clear in ٢ poets works. In this research tried works of two poets
are compared with comparative study. The main goal of this research is survey some resistance litarature
subjects based on intellectual commen dimensions of Darvish &Kashani. Mahmoud Darvish & Sepideh Kashani
Machine summary:
"جانبازان موجی، شیمیایی، قطع نخاع و سایر جانبازان و درد و الم ایشان همراه با صبوری و پایداری شان از مناظر مختلف در شعر جنگ نمایان شده اند و تعابیر و تصاویر مختلف را به خود اختصاص داده اند» (کافی، ١٣٨١: ٥٥) سپیده کاشانی نیز، با توجه نشان دادن به این مضمون و با تأثیرپذیری از مفاهیم انقلابی و حماسی به خوبی از توصیف جانبازان راه عقیده و ایمان برآمده است : سینه پر از عطر دعا کرده ام سیل ز هر دیده رها کرده ام دامن آلوده در آن شسته ام پردة پرهیز قبا کرده ام بسته به بازوی از آن رشته ای نیت تعویذ شفا کرده ام بال و پر عشق به آتش زدم خویشتن خویش فنا کرده ام تا برم آیین وفا را به سر ترک سر و پیکر و پا کرده ام دستی اگر، پایی اگر داده ام هدیه به درگاه خدا کرده ام پیشکش ای دوست جز اینم نبود!
کجا میتوانی ز قلبم ربایی تو عشق میان من و میهن من ؟ مسلمانم و آرمانم شهادت تجلی هستیست جان کندن من مپندار این شعله افسرده گردد که بعد از من افروزد از مدفن من نه تسلیم و سازش ، نه تکریم و خواهش بتازد به نیرنگ تو، توسن من کنون رود خلق است دریای جوشان همه خوشۀ خشم شد خرمن من من آزاده از خاک آزادگانم گل صبر میپرورد، دامن من جز از جام توحید هرگز ننوشم زنی گر به تیغ ستم گردن من بلند اخترم ، رهبرم از ره آمد بهار است و هنگام گل چیدن من (کاشانی،١٣٨٩: ٣٢) درویش اوج احساس غم انگیز خود را در حسرت آزادی وطن را از بند ظلم و ستم ، در شعر «خاطرات زخم فلسطین » به نمایش می گذارد: نه وطن من چمدان سفری است / و نه من مسافری رهگذر / من عاشقم و عشق من سرزمین من است ."