Abstract:
فهم اولیه احادیث همیشه و لزوما، با فهم مقصود اصلی حدیث برابر نیست . مسیر گذر از فهم ظاهری و رسیدن به مقصود واقعی حدیث با گردآوری قراین و احادیث مرتبط طی میشود. در این میان ، تفسیر حدیث معصوم از آن جهت که به صورت مستقیم و صریح در توضیح حدیثی دیگر آمده است به عنوان یکی از مهم ترین قراین ، از بالاترین کارآیی در فهم روایات برخوردار است . این مقاله با بررسی انواع تفاسیری که از معصومان (علیهم السلام ) در جهت توضیح سایر احادیث ارائه شده و ذکر نمونه هایی از آن ، در صدد است جایگاه و نقش ویژة ائمه را در شناساندن مقصود واقعی حدیث و کمک به فهم دقیق روایات تبیین نماید.
Machine summary:
"در چنین وضعیتی، طباطبایی با کدام ملاک میتواند ادعای خود را به کرسی اثبات بنشاند؟ به بیان دیگر، آیا تطبیق و تحمیل ، امری روان شناختی، انفسی و ذهنی است یا رخدادی عینی و آفاقی؟ چگونه میتوان دربارة یک مفسر، حکم کرد که چون شما فلان اصل علمی یا فلسفی را مفروض و مسلم گرفته ای، وقتی به فلان آیه رسیده ای، آن را بر وفق مسلمات و مفروضات خود تفسیر کرده ای؟ از کجا میتوان احتمال داد این تبعیت و هم سویی از آن سو صورت نگرفته است ؟ یعنی اگر فرد مدعی شد: «چون من این آیه را چنین فهم کرده ام ، به آن اصل علمی یا فلسفی هم گردن نهاده ام »، در این صورت ، چه میتوانیم گفت ؟ و یا اگر مفسری ادعا کرد که من آن دانستۀ علمی یا اصل فلسفی را در تفسیر خود، دخالت ندادم ؛ در این صورت ، چگونه میتوانیم نشان دهیم که وی بطور قطع ، آن را دخالت داده است ؟ آیا در عالم خارج جز ملایمت و هم سویی فلان رأی فلسفی یا علمی مفسر و تفسیرش از فلان آیه چه چیز دیگری هست که ربط و نسبت این دو را عیان و آشکار کند؟ فارغ از این که از چه راهی میتوان فهمید مفسر، راه تفسیر را رفته و یا به ورطۀ تطبیق افتاده است ، پرسش مهم دیگری نیز مطرح است و آن این که ، چنین تفکیکی به فرض درستی آن ، ناظر به کدام مقام و مناسب چه کاری است ؟ آیا مربوط به مقام نقد و داوری ١ است ، یا مربوط به مقام گردآوری ٢؟ به کار ناظر و ناقد تفسیر میآید یا به کار عامل و دست اندرکار تفسیر؟ به کار توصیه میآید یا به کار تحلیل و تبیین ؟ آیا با تکیه بر دوگانۀ تفسیر و تطبیق ، به مفسر توصیه میکنیم که پیش فرض ها و دانسته ها و آراء پیشین خود را در تفسیر دخالت ندهد و از تحمیل آراء بر آیات پرهیز کند یا این که به سراغ فرآورده های تفسیری میرویم و با تکیه بر دوگانه مذکور، به داوری و نقد آنها میپردازیم و معین میکنیم این فرآورده ها از جنس تطبیق اند یا تفسیر؟ از مشی و روش طباطبایی بصراحت ، برمیآید که وی این دوگانه را در هر دو مقام ، به کاربستنی میداند و کوشیده است آن را در هر دو مقام به کار بندد؛ چه آنجا که به نقد و تحلیل جریان های تفسیری پرداخته است و چه آنجا که بصراحت ، اعلام میدارد که در اثر تفسیری خود ـ المیزان ـ از تکیه بر هر گونه نظریۀ فلسفی، فرضیۀ علمی و مکاشفۀ عرفانی در تفسیر آیات ، اجتناب خواهد ورزید؛ (همان ، ص ٢٠) چنانکه پیامبر (ص ) و ائمه (ع ) پرهیز 1 -Context of Justification 2 -Context of Discovery کرده اند (همانجا)."