Abstract:
در بحث زبان دین، معناداری گزارههای دینی یکی از چالشهای پیش رویِ فلاسفة دین است. در میانِ نظریهها و پاسخهای داده شده، نظریة نمادگرایی دینی پل تیلیش اهمیت ویژهای دارد. براساس این نظریه، تمامی گزارههای دینی به غیر از گزارة «خدا وجود دارد» نماد هستند. وی با تمایز قائل شدن بین نماد و نشانه، و غیرلفظی و نمادین خواندن گزارههای دینی، سخنگفتن از خداوند را بیمعنا نمیداند و بدینترتیب به چالش اصلی پیش روی دینداران که از جانب پوزیتیویستها مطرح شده بود پاسخ میدهد. تفسیر نمادین از زبان دین تلاش دارد تا توضیح دهد که چگونه زبان دینی میتواند معرفتبخش باشد. اما اشکال اصلی وارد بر نظریة وی این است که با قبول پیشفرض حداکثری او در باب نمادینبودن تمامی گزارههای دینی و زبان دین، دیگر نمیتوان به نحو حقیقی و غیرنمادین در باب خدا سخن گفت. بنابراین راه برای شناخت و ارتباط برقرارکردن با خداوند بسته شده و تفسیر نمادین وی بیش از آنکه تفسیری الاهیاتی باشد، تبدیل به یک تفسیر متافیزیکی میشود و تا جایی پیش میرود که حتی مسیحیت را از درون خالی میکند و جز پوستهای از آن باقی نمیگذارد. شناخت و فهم این نظریة پیچیدة تیلیش فقط با شناخت دغدغههای فلسفی ـ الاهیاتی وی و فقط در چهارچوب کل نظام فکریاش امکانپذیر است.
Machine summary:
"تیلیش زنهار میدهد که اگر باورها وپیروان یک دین نمادهای دینی را غیرنمادین و لفظی تفسیر کنند، بتپرست و مشرک محسوب میشوند (Tillich, 1957: 52) چراکه دیگر به امری که ورای آن نماد قرار دارد و این نماد یگانه آیینهای برای بازنمودن آن است توجه ندارند، بلکه خود نماد را غایت باورهای و نیایشهای خودقرارمیدهند.
6. اگر خدا غیرقابل درک و فرای عالم باشد، و بنابراین ما برای سخنگفتن از او نیازمند نمادها باشیم، این پرسش مطرح میشود که چطور مرجع و محکی نماد دینی میتواند فرای آن قرار داشته باشد و در عین حال نماد در آن مشارکت داشته باشد؟ اگر بنا به ادعای تیلیش ما شهودا از مبدأ هستی آگاهی داریم، پس نمیتوان ادعا کرد که او کاملا فرای فهم ما قرار دارد (ibid).
لازم به ذکر است که دیدگاه کسانی چون مکدونالد و هیوود نمایانگر دیدگاه طیف سنتی مسیحیت است که بر اساس قرائت سنتی و لفظگرایانة خود از متن مقدس هرگونه خوانش مدرن از متن را مردود میدانند، حال آنکه غالب الاهیدانان مدرن و لیبرال با تیلیش همدلاند و فهم نمادین و غیرلفظی از مسیحیت را خوانش درست از دین میدانند و بههیچوجه قائل نیستند که نمادگرایی در دین، مسیحیت را از درون تهی میکند، یا اینکه قراردادن یک چهارچوب فلسفی در ساماندادن نظام الاهیاتی مسیحی، بیش از آنکه آن را برخاسته از متن مقدس کند، فلسفهزده میکند؛ چراکه به زعم آنها خوانش سنتی از مسیحیت نیز بهشدت فلسفی است و تحت تأثیر شدید فلسفة ارسطویی، افلاطونی و نوافلاطونی قرار دارد."