Abstract:
هر نظام معرفتی ناظر بر حقوق دارای قواعد اصلی و پایه است که نقش اساسی
در ترسیم ساختار نظام حقوقی، راه حلهای مسائل نوپدید آن، تفسیر قواعد حقوقی و
ترسیم نهادهای جدید متناسب با نیازها ایفا میکنند. این قواعد خارج از نظام حقوقی
و با رویکرد فرانگر و انتقادی شناسایی میشود و توسعه مییابد تا در سطوح بعدی، به
قواعد مستنبط از آن بهصورت حقوق موضوعه و مدون یا بهعنوان مصدر صدور رای در
نظام حقوقی غیرمدون استناد شود. روششناسی این امر را میتوان با عنوان روش شناسی
قواعد بنیادین حقوق به معنای چگونگی فهم و توسعة قواعد بنیادین براساس نظریه ها و
مکاتب گوناگون بررسی کرد. در این راستا تالش میشود ابتدا به بررسی امکان تمسک
به قواعد بنیادین از دیدگاه مکاتب مختلف حقوقی و نظام حقوقی اسلام پرداخته شود،
سپس ازطریق بررسی دیدگاههای مختلف دربارة روش تعیین مرز مفاد قواعد بنیادین
حقوقی، جداسازی آنها از دیگر، قواعد ارائة قالبهای خردمندانه برای فهم مفاد و فرایند
شکلگیری آنها، به بحث دربارة مفاد قواعد بنیادین خواهیم پرداخت. در مرحلة بعد عقل
و وحی در دیدگاههایی همچون مقصدگرایی بهعنوان منبع قواعد بنیادین مطرح شده
است. در مرحلة بعد، چهار نظریه در روش دستیابی به قواعد بنیادین بررسی شده و
درنهایت دربارة روششناسی توسعة قواعد بنیادین و چگونگی استخراج قواعد حقوقی
جزئی از آنها در دو رویکرد توسعة عرضی و طولی قواعد سخن گفته خواهیم گفت.
Machine summary:
قواعد بنیادین در حقوق و روششناسی احراز و توسعة آنها محمود حکمتنیا، دانشیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشة اسلامی چکیده هر نظام معرفتی ناظر بر حقوق دارای قواعد اصلی و پایه است که نقش اساسی در ترسیم ساختار نظام حقوقی، راهحلهای مسائل نوپدید آن، تفسیر قواعد حقوقی و ترسیم نهادهای جدید متناسب با نیازها ایفا میکنند.
). البته بحث مهمی که در اینجا وجود دارد این است که نظام حقوقی و مجموعة قواعد الزامآور که به امر محاکم میتواند به مرحلة اجرا درآید از کجا آغاز میشود و ازسویدیگر، این بحث که با فرض دستگاه تقنینی الزامات قوة مقننه بهلحاظ مفاد تابع چیست، بحث مهمی است که طرفداران حقوق طبیعی و پوزتویستها بهشدت درگیر آن هستند.
بهطوریکه برخی گفتهاند نقطة کانونی حقوق طبیعی این است که قواعد برتر حقوقی از حقوق ساختة انسان وجود دارد که باید از آنها تبعیت کرد.
نکتة مهم دیگری که باید به آن توجه کرد این است که قواعد حقوقی بر روابط اجتماعی حاکم است؛ بنابراین، در اینجا نیز سخن از قواعد زندگی اجتماعی است که در نظام حقوقی وصف الزام به خود میگیرد.
همچنان که گفته شد این بحث در نظام حقوقی اسلام نیز مطرح است و میتوان روششناسی قواعد بنیادین پیش از شریعت را بررسی کرد.
1 اکنون این سخن مطرح است که آیا با توجه به این امر میتوان قواعد حاکم بر زندگی فردی و اجتماعی انسان را استخراج کرد که بتواند پایة حقوق قرار فلاسفة یونان به این روش تلاش کردند برای تحلیل ماهیت موجودات، تقسیمبندی مفهومی جدیدي ارائه کنند.