Abstract:
زیربناییترین بعد در شکلگیری هر پدیدهای معانی ذهنی است. معنایی که فرد مطلقه برای طلاق قائل است بعدی مهم در ساختار این پدیده است. در این راستا هدف از این پژوهش مطالعه کیفی معنای طلاق، از دیدگاه فرد مطلقه و مقایسه دیدگاه مردان و زنان طلاق گرفته در این زمینه است. از میان روشهای پژوهش کیفی روش پدیدارشناسی برای انجام پژوهش بکار گرفته شده است. 25 نفر (13 زن و 12 مرد) بهوسیله نمونهگیری هدفمند و با استراتژی نمونهگیری معیار انتخاب شدند تا اشباع دادهها، مصاحبهها ادامه یافت. برای گردآوری دادهها از مصاحبه نیمه ساختار یافته استفاده شد. همچنین، برای تحلیل دیدگاه شرکتکنندگان از روش تحلیل مضمون استفاده شده است. یافتههای پژوهش شامل دو مضمون اصلی ادراک معانی طلاق و ابعاد معنایی طلاق بود؛ مضمون ادراک معنایی طلاق به سه خرده مضمون معنای رهایی بخشی طلاق، آخرین چاره بودن طلاق و بار منفی معنایی طلاق تقسیم شد. در مضمون ابعاد معنایی طلاق به سه خرده مضمون معنای اجتماعی، معنای شخصی و معنای جنسیتی طلاق پرداخته شده است؛ مردان و زنان دارای تجربهای یکسان در زمینه معنای طلاق بودند، اما در چگونگی تجربه آنها تفاوتهایی وجود داشت. با توجه به پیامدهای طلاق، زنان این پدیده را بیشتر منفی معنا کردند. بنابراین، با توجه به نتایج پژوهش میتوان گفت که طلاق پدیدهای چندمعنایی و چندبعدی است که متأثر از شخص، جنسیت، شرایط اجتماعی و فرهنگی فرد می باشد.
Machine summary:
"ادراک معنایی طلاق در این پژوهش برای زنان و مردان مطلقه متفاوت بوده است بدین صورت که زنان بیش تر به دلیل تجربه پیامدهای فرهنگی - اجتماعی و اقتصادی طلاق آن را به عنوان آخرین چاره انتخاب کردهاند.
روی هم رفته ، طلاق برای هر دو جنس دارای بار معنایی منفی بوده است ، اما هر چه فرد شرکت کننده متقاضی طلاق نبوده باشد، دارای فرزند باشد و از لحاظ اجتماعی و فرهنگی پیامدهای شدیدتری تجربه کرده باشد، طلاق را بیش تر منفی ارزیابی کردهاند.
به عنوان نمونه صادقی و ایثاری (٢٠١٢ ,Isari &Sadeqghi, ) در پژوهشی کیفی با عنوان تحلیل جنسیتی زندگی پس از طلاق به این نتیجه رسیدهاند که زنان در مقایسه با مردان پیامدهایی متفاوت را تجربه میکنند و در مجموع با چالش هایی دوچندان در زندگی خود پس از طلاق روبه رو هستند که به دلیل فرهنگ جنسیتی و نقش های جنسیتی است .
به عنوان نمونه پژوهش های پیشین شارما (٢٠١١ ,Sharma) نشان داد که زنان متکی به دوستان و خانواده هستند که با استرس روانشناختی و نگرانیهای مالی طلاق سازگار شوند و آبابه (٢٠١٥ ,Abebe) در یک مطالعه کیفی در مورد زنان اتیوپیایی به اهمیت ابعاد جنسیت و فرهنگی و اجتماعی بر تجربه طلاق پی بردهاند؛ در ایران نیز مرقانی خویی و همکاران ( Merghati ٢٠١٣ ,Khoei et all) در پژوهش کیفی خود در مورد تجربه طلاق به این نتیجه رسیدند که مقوله های زیادی در معناسازی طلاق نقش دارند که این مقوله ها شامل پیامد و تجارب درک شده، ادراک، باورهای جمعی و نمادسازی جنسیت است ."