Abstract:
«تاویلگرایی» و «تفسیر به رای» نسبت به آموزههای اسلامی، از کژاندیشیهایی است که دامنگیر برخی از فرقهها و جریانهای انحرافی شده است.
«قیامت» در قرآن کریم و آموزههای مسلمانان، مفهوم روشنی دارد. از اینرو، در این زمینه شک و شبههای برای قریب به اتفاق آنان وجود ندارد.
در دو سده اخیر، با پیدایش دو جریان بابیت و بهائیت، ادعاهای نادرستی مطرح گردیده که تاویل آموزه «قیامت موعود» مسلمانان از رستاخیز و جهان پس از مرگ؛ به معنای «قیام قائم» و نسخ شریعت گذشته و ظهور دین جدید؛ یکی از آنهاست.
نوشتار حاضر با روش پژوهش توصیفی – تحلیلی از طریق جمعآوری اطلاعات کتابخانهای به طرح این دیدگاه پرداخته و سپس آن را مورد تحلیل و نقد قرار داده است. نتایج حاکی از آن است که نه تنها هیچ دلیل عقلی و نقلی بر تاویل قیامت به قیامت قائم نیست، بلکه با مدعیّات این فرقهها در تناقض است.
Interpretation-orientation and subjective interpretation of the Qur’anic texts in relation to the Islamic teachings is the mal-reflections entangling some of the deviational sects and flaws. “Resurrection” has a clear meaning in the Holy Quran and Muslim teachings. Therefore، there is no doubt about them in most cases. In the last two centuries، with the emergence of the two flaws of Babite and Baha’is، false allegations have been raised that among them is the interpretation of the teaching of the Muslim “promised Judgment Day” from the resurrection and the world after death to the “uprising of Qa’im” and the abolition of the previous religion and the emergence of the new one. The present paper، with a descriptive-analytic method of research، and by collecting library-based data has presented this view and then analyzed and criticized it. The results indicates not only is no rational and transcendental reason for interpreting the resurrection to the uprising of Qa’im، rather it contradicts the claims of these sects.
Machine summary:
آنان «قیامت» را به معنای «قیام قائم» دانسته و با نگرشی باطنی، علائم آن را به امور معنوی، همچون نسخ شریعت گذشته در پی ظهور شریعت جدید، تطبیق میکنند و «روز قیامت» را روز بعثت و قیام قائم جدید میدانند و در ادعاهای خود از امی بودن تأویلگران بابی و بهائی سخن میگویند تا بداعت و تازگی را به مخاطب القا کنند؛ لیکن بر اساس شواهد بسیاری که وجود دارد، سران بابیت و بهائیت از دیگر جریانهای انحرافی پیش از خود الگوگرفته و برخی آثار پژوهشی نیز به این موضوع پرداختهاند: نویسنده «فرقه اسماعیلیه»، از تأثیر اسماعیلیه بر بهائیت مینویسد (هاجسن، 1387: ص378)؛ «دانشنامه جهان اسلام»، گرایش نقطویان به بابیت و یاریرساندن به علیمحمد شیرازی را در دینسازی گزارش میکند (رضازاده لنگرودی، 1379: ص652) و صاحب «حروفیه» نیز از قرائن الگوگیری بابیت از حروفیه و نقطویه پرده برمیدارد (خیاوی، 1379: ص21) و پژوهشگر مقاله «بررسی و تحلیلی بر پیشینهشناسی بابیت و بهائیت علی محمد باب و رابطه آن با جریانهای باطنی»؛ از شباهتها، تجانسها و اقدامات همسانی مینویسد که میان ادعاهای علیمحمد شیرازی و مدعیان پیش از او وجود دارد (پرهیزگار، 1395: ص117- 143).
بهائیت حسینعلی نوری به تقلید از علیمحمد شیرازی، بر اساس تفسیر او از قیامت، این آموزه الاهی را تأویل برده و پیدایش خود را قیامت اهل بیان معرفی میکند: قدری تفکر نما که چقدر توهمات در ما بین ملأ فرقان بود از ظهور قائم و ظهور قیامت و ظهور ساعت و بعد از ظهور نقطه اولی روح ما سواه فداه معلوم شد که جمیع خاطی بودهاند و به قطرهای از علم مشروب نه (نوری، 2008: ص165).