Abstract:
شاهنامه فردوسی دارای ظرفیّتهای علمی جالبتوجّهی در حوزه روایتشناسی و دستور زبان روایت است. آنچه در پی میآید، بررسی یک گونه روایی به عنوان گفتمان روایی در شاهنامه است که راوی پس از روایت، به یکباره از جهان داستان خارج میشود و روی سخن را به سوی خواننده میگرداند و با او به گفتوگو و مخاطبه می نشیند. اتّخاذ این شیوه روایی، معمولا در پایان هر داستان، بر محور اغراض بلاغی و مقاصد گفتمانی معیّن بنا شده است و در القای حسّ باورپذیری داستان موثّر است و حضور خواننده را به طور برجسته در قاب تصویر قرار میدهد. در این فضای ترسیمشده میتوان کارکرد ارتباطی و عاطفی گفتمان روایی را بویژه با تغییر زمان از گذشته به حال ملاحظه کرد. همچنین رویکرد روایتشناختی این نوع زاویه دید، انتقال عواطف، ایدولوژی، حالتهای ذهنی و ایجاد حس و درگیری عاطفی مستقیم راوی با خواننده است. حالات ذهنی و دیدگاههای ایدولوژیکی نویسنده با فرجام کنشها و رویدادها، ارتباط مستقیم و منطقی دارد و به نوعی نویسنده به نقد و قضاوت اعمال و رفتار کنشگران میپردازد و باورهای فکری خود را ابراز میدارد و خواننده نیز ناخودآگاه همان برداشتی را اتّخاذ میکند که نویسنده ابراز داشته است و قضاوت او را میپذیرد. هدف نگارنده در مقاله پیش رو، ضمن تاکید بر اهمّیّت این گونه روایی، تشریح و تبیین مقاصد راوی در گفتوگوی مستقیم با مخاطب است که بر پایه نقد روایی و آرای روایتشناسان ساختارگرا چون ولت انجام گرفته است.
Shahnameh enjoys significant scientific capacities in the domain of narratology and the grammar of narration. This article is concerned with the study of a genre of narration namely narrative discourse in Shahnameh in which the narrator upon narrating, all of a sudden exits from the world of the story and addresses the reader in order to have a dialogue with him. Adopting this narrative genre usually at the end of every story is based on rhetorical and exact discourse purposes and is quite influential in inducing the sense of believability of the story and it accentuates the presence of the reader. In such depicted atmosphere one can observe the communicative and emotional function of narrative discourse especially with the time change from the past to present. Also, the narratological approach of this point of view, brings about transmission of emotions, ideology, and mental states which in turn evokes direct emotional involvement with the reader. Author’s mental states and his ideological perspectives has direct logical connection with the outcome of actions and events. In a way the author criticizes and judges the actions and behavior of the characters, reveals his own beliefs so that the reader unconsciously perceives the same notion understood by the author and hence accepts his judgment. The purpose of this article is not only to put emphasis on the significance of this genre of narration but also to fully explain the objectives of the narrator in direct dialogue with the audience. This has been done on the basis of narrative criticism and structuralist narratologists’ views such as Lintvel’s.
Machine summary:
دربارۀ کانون روایت در شاهنامه ، با تکیه بر داستان رسـتم و اسفندیار، از دو چشم انداز اصلی ارتباط کانون با موضوع روایت و ارتبـاط کـانون بـا راوی بر اساس نظریات ژرار ژنت ٥ پژوهشی صورت گرفته و نویسنده به این نتیجه رسـیده اسـت که کانون سازی روایت ٦ در شاهنامه چندگانه و ترکیبی است و کانون سازی به صورت مدام جابه جا میشود و بخش های روایی و داستانی و گزارشـی شـاهنامه از نظـر کـانون روایـت 1 .
ارزیابی نقش حوادث و اعمال شخصیت هـا، نحوۀ شکل گیری بحران داستانی (مرگ سهراب ) را آشکار میکنـد و موقعیـت فردوسـی بـه عنوان راوی نسبت به شخصیت های روایت و عمل کرد آن ها، میزان حضور و تـأثیر او را در متن روشن میکند و هنرمندی او را در بیان علایق و نگرش هـایش از راه گفتمـان روایـی آشکار میسازد (محمدی و دیگری، ١٣٩٠: ١٦٦).
در کتاب فرهنـگ توصـیفی اصطلاحات ادبی، روایت به هرگونه داستان منظوم و منثور گفته میشود کـه در برگیرنـدۀ مجموعه ای از وقایع ، شخصیت های داستانی و گفتار و رفتار آن ها باشد (آبرامـز،٢ ١٩١٢: ٢٦) هم چنین روایت در سـاده تـرین مفهـوم ، داسـتان هـایی اسـت کـه در زمـان رخ مـیدهـد (برگر،٣ ١٣٨٠: ٢٠) و برخی از نظریـه پـردازان نیـز گفتـه انـد کـه روایـت هـا سـازنده دارنـد (کوری ،٤ ١٣٩٠: ٨٤)، اما علم روایت شناسی به معنی رشته ای تازه است که به بررسی نظریـه و شیوۀ کلی روایت در همۀ گونه های ادبی میپردازد.